چکیده:
مناسبات دین و دولت را که در ادوار اخیر به موضوعی پیچیده بدل شده، از سه مسیر می توان بررسی کرد: مطالعه تاریخی جوامع، واکاوی آموزه ای ادیان و تامل عقلی در اقتضائات دین و دولت. این مقاله با در پیش گرفتن مسیر سوم نشان می دهد تنها نسبت عقلی متصور میان آن ها، «همبستگی مثبت» است که با معطوف بودن هر دو به انسان و زیست جمعی او پدید آمده است. بررسی اقتضائات دین و دولت به نحو مستقل نیز مبین نیاز متقابل هر یک از آن ها به دیگری است. این را از طریق بررسی نیاز هر دولت به داشتن فلسفه وجودی و جهت گیری های انسجام بخش می توان احراز کرد و برای دین هم، از طریق نشان دادن مستلزمات تحقق اغراض آن که در ساده ترین بیان، «تاثیرگذاری بر زیست و سلوک انسانی» است.
خلاصه ماشینی:
"با این وصف و به رغم فارغ و خنثی معرفی شدن و اصرار بر«ماقبل انتخاب» شمردن لیبرالیسم(سروش،1377،ص 152)،نمیتوان آنها را فارغ از عقبۀ فلسفی و جهتگیری مرامی دانست40و اگر بر وجود چنین جهتمندی و عقبهای اذعان شود، نمیتوان اثراتش را بر نحوۀ زیست و تعامل در جامعۀ تحت آن انکار کرد41و این یعنی برقرار بودن نسبت همبستگی میان صورتهای بدیل و عدیل دین با دولت مدرن که در ظاهر نفی و منع میشد.
سؤال از معتقدان به ادیان فردگرا،به خصوص از قائلان به فردی بودن دین این است که آیا میشود فرد انسانی را بیتوجه و مستقل از محیط اجتماعیاش متأثر ساخت؟البته،تأثیرپذیری انسان ساخته شده از محیط به حداقل میرسد و حتی آن را وارونه میسازد؛اما تا قبل از آن چگونه است؟پس از آن،آیا تأثیرپذیری او از محیط اجتماعی به صفر میرسد و هیچ احتمال عقبگرد و وارونگی در آن وجود ندارد؟ شروع بحث با ادیان فردگرا از آن روست که احراز نسبت ناگزیر آنها بادولت، پیوند انواع دیگر را که خود بر آن تصریح داشتهاند،پیشاپیش مسجل میسازد.
در گام نخست و در تعیین نوع رابطه،نشان داده شد که این نسبت به دلیل وجود دوئیت حقیقی و در عین حال،عدم بیگانگی میان دین و دولت،نمیتواند از سه نوع «نقضی»و«علی»و«همبستگی»بیرون باشد و چون نسبتهای اول و دوم دربارۀ آن صادق نیست،تنها صورت متصور برای آن،همبستگی است و به رغم مشاهدۀ تنش در برخی از تجربههای تاریخی،تنها همبستگی ممکن میان دین و دولت،مثبت و ایجابی است؛چرا که تنشها اصولا نه میان دین و دولت که میان دین و دین دیگری در میگیرد که در پیوند و آمیزشی قرین با دولت مستقر قرار دارد."