چکیده:
جنبش زنان( feminism )در آغاز قرن بیستم برای احقاق حقوق زنان در مسائلی مانند استقلال مالی،تحصیلات و حق رأی مطرح شده و در ادامهء راه از جنبشی تماما سیاسی به جنبشی فرهنگی و ادبی مبدل گشته است.در شاخهء رادیکال و پستمدرن این جنبش ادعا میشود:«زبان و نوشتار زنانه»( ecriture feminine )به عنوان گونهای تازه از زبان،توسط نویسندگان و شاعران این جنبپ پا به عرصهء حیات گذاشته است.طرح این نظریه در بستر تحولات اجتماعی،سیاسی و فرهنگی جوامع غربی ایجاد شده و ایدئولوژی غالب مانع نقد و بررسی علمی آن شده است.وجود چنین زبانی با منطق شکلگیری خود زبان سازگار نیست و عنصر جنسیت نمیتواند عامل مؤثری برای ایجاد زبانی مستقل باشد.بنابراین،زبان و نوشتار زنانه امری موهوم است.در این پژوهش، دلایل امتناع وجود این زبان را مطرح خواهیم کرد تا در نهایت اثبات کنیم در آثار ادبی زنانه،ما با«سبک نوشتار زنانه»که حامل تجربه،لحن و عناصر درونمایهای زنانه است،مواجه هستیم و زبان و نوشتار مستقل زنانه چنانکه ادعا میشود،نمیتواند تعین داشته باشد.
خلاصه ماشینی:
"دلایل امتناع وجود این زبان را مطرح خواهیم کرد تا در نهایت اثبات کنیم در
برنامهء اصلی این طیف رد و انکار نهادهای اجتماعی از جمله خانواده و ازدواج است و ضمن ظالمانه دانستن آنها،آزادی زنان را تنها در
این امر بدیهی به نظر میرسد که استعداد زبانی و نشانههای آن محصول ذهن آدمی است.
دیگر اینکه اندام مشابه کودک و پدر-آلت رجولیت-مبین زبان یا نظم نمادین است.
اما استفادهای که فمنیستهای پسامدرن از این نظریهء اثباتناشده برای ایجاد زبان زنانه
جنسی و قضیب اوست،چه ضرورتی وجود دارد زنان تسلیم این نظم نمادین(نوشتار مردانه) شوند؟لذا بسیار طبیعی است که زنان با تمرکز بر میل جنسی و به تعبیر لوس ایریگاری با
میکند،این است که زنان برای پایهریزی زبانی تازه،باید به مرحلهء قبل از نظم نمادین(زبان)
نیز باشد،بیانناپذیر است و ادراک و توصیف این دو مرحله،به نظر میرسد از جمله آرزوهای
تحققناپذیر آدمی است و این مسئله،نظریهء هایدگر را به درستی اثبات میکند که زبان(در
چنانکه گذشت ادعای فمنیستهای پسامدرن و رادیکال این است که زبان بشری،محصولی
برای جمعبندی این قسمت میتوان نظریهء زبان و نوشتار زنانه متکی بر باورهای فلاسفهء
است،با نظام قانونمند خود زبان ناسازگار است و شواهد تجربی گذشته و حال تحولات زبانی
خود گوینده/نویسنده نیز در ایجاد سبک زبانی مؤثر است.
بیشتر برای یافتن تفاوتهایی در نحوه به کارگیری زبان در گفتگوهای روزمرهء بین زنان و مردان بوده است.
زیادی این نظریه را تقویت میکند که ما در نوشتههای زنان فمنیست،نه با زبان زنانه؛بلکه با
نظریهها،نظریهء«زبان و نوشتار زنانه»است که تحقق آن با منطق خود زبان ناممکن است و"