خلاصه ماشینی:
"امام وقتی شعار آنان را شنید،فرمود آری درست است که حق حاکمیت از آن خدا است ولی از این سخن حق،هدف باطل تعقیب میشود"کلمه حق یراد بها الباطل"نعم انه لا حکم الا لله ولکن هولاء یقولون لا امره الا لله و لابد لناس من امیر بر،او فاجر یعمل فی امرته المومن و یستمتع فیها الکافر"5 (4)-نهج البلاغه خطبه 121 (5)-نهج البلاغه خطبه 40 آری حق حاکمیت از آن خدا است و هیچ بندهای بدون اذن خدا حق حکومت ندارد،ولی گروه خوارج از شعار خود هدف دیگری دارند و آن اینکه میخواهند بگویند که اصلا در جامعه نباید حکومتی باشد خواه ماذون از خدا،و یا غیر آن درحالیکه برای مردم حاکمی اعم از نیکوکار و یا بدکار ضروری است تا در سایه آن،مومن به کارهای شایسته خود بپردازد و کافر نیز از زندگی مادی بهرهمند گردد.
طبری میگوید در ماه شوال سی و هشت هجری گروهی از خوارج در منزل "عبد الله بن وهب راسبی"دور هم گرد آمدند"عبد الله"از سخنرانی خود گفت شایسته گروهی نیست که به خدا ایمان بیاورند و به حکم قرآن تن دهند و زندگی دنیوی را در نظر آنان گزیده ترا از امر به معروف و نهی از منکر باشد،پس از او "حرقوص بن زهیر و حمزه بن سنان"نیز سخن گفتند،سومی در پایان کلام خود گفت"قولوا امرکم رجلا فانه لابد لکم من عماد و سناد،و رایه تحفون بها، و ترجعون الیها"6 حکمیت آخرین نقطه امید در میان مسلمانان پیش از نبرد صفین و پس از آن مسائل ریشهداری مطرح بود که یکی از طرق حل آن،انتخاب داوران بود که مسائل را از دریچه (6)-تاریخ طبری ج 6 ص 55 واقعبینی مطرح کنند و نظر دهند این مسائل عبارتند از: 1-قتل عثمان 2-اتهام یاران امام به قتل خلیفه 3-ادعاء معاویه که ولی الدم است."