چکیده:
به رغم جایگاه رفیعی که سیمین دانشور در ادبیات مدرن فارسی کسب کرده است،آثار او کمتر مورد بررسیهای نقادانهء نظاممند قرار گرفتهاند.مقالهء حاضر کوششی است در اثبات این برنهاد که دو رمان اخیر دانشور(جزیرهء سرگردانی و ساربان سرگردان)مبین پویایی این نویسنده و توان چشمگیر او برای داستاننویسی به سبک و سیاق پامدرنیستی است.از آنجا که"پسامدرتیسم"اصطلاحی چند معناست و نظریههای گوناگونی دربارهء آن مطرح گردیدهاند،در مقالهء حاضر این نظریهها-تا آنجا به حوزهء مطالعات ادبی و نقد ادبی مربوط میشود-به دو گروه عمده تقسیم شدهاند.گروه نخست نظریههای کسانی مانند بری لوئیس،پیتر والن،دیوید لاج، ایهاب حسن و دوو فوکما را دربر میگیرد که فهرستی از مؤلفههای سبکی متمایزکنندهء نگارش پسامدرنیستی ارائه میکنند.در گروه دوم،شاخصترین نظریه را برایان مک هیل مطرح کرده است که برای تبیین پسامدرنیسم از مفهوم"عنصر غالب"در فرمالیسم روسی مدد میگیرد و مشخصهء پسامدرنیسم را وجودشناسی(در تباین با معرفتشناسی که عنصر غالب مدرنیسم است)میداند.در بخش بعدی مقالهء حاضر،با ارائهء قرائتی نقادانه از دو رمان یاد شده در پرتو هر دو گروه نظریههای پسامدرنیسم،استدلال میشود که این رمانها نه فقط به سبب مؤلفههای سبکی دانشور بلکه همچنین به دلیل برجسته شدن پرسشهای وجودشناسانه دربارهء هستی انسان سرگردان معاصر،واجد کیفیتی پسامدرنیستی هستند.
خلاصه ماشینی:
"در بخش بعدی مقالهء حاضر،با ارائهء قرائتی نقادانه از دو رمان یاد شده در پرتو هر دو گروه نظریههای پسامدرنیسم،استدلال میشود که این رمانها نه فقط به سبب مؤلفههای سبکی دانشور بلکه همچنین به دلیل برجسته شدن پرسشهای وجودشناسانه دربارهء هستی انسان سرگردان معاصر،واجد کیفیتی پسامدرنیستی هستند.
متأسفانه آمار دقیقی از دفعات چاپ غیر رسمی و شمارگان سوشون پس از انقلاب در دست نیست،اما اگر شمارگان چاپ هشتم این رمان در سال 6531 را ملاک قرار دهیم (1)در حاشیه بد نیست اشاره شود که فواصل تجدید چاپ و نیز شمارگان این کتابها،خود به تنهایی شاخصی گویا از جایگاه دانشور در ادبیات داستانی مدرن ما است:به کی سلام کنم؟به فاصلهء نه ماه به چاپ دوم رسید و از پرندههای مهاجر بپرس-در زمانی که رمانها و مجموعههای داستان کوتاه در کشور ما حد اکثر با شمارگان سه هزار نسخه به چاپ میرسیدند(و آثار متأخرتر هم هنوز از این حد فراتر نرفتهاند)-در چاپ اول به تعداد 00561 نسخه منتشر گردید.
سیمین میخندد و میافزاید:ترا خودم ساختهام و حالا جلوم درمیایی؟(جزیرهء سرگردانی 75) خواندن قسمت نقلقول شدهء بالا قاعدتا این پرسشها را به ذهن خواننده متبادر میکند که:چگونه امکان دارد یک شخصیت داستانی،از خالق خود(یعنی نویسنده)انتقاد کند؟ و اگر این"سیمین دانشور"که اینجا مورد عتاب قرار میگیرد،سیمین دانشور نویسندهء رمان نیست،چرا مدعی"ساختن''هستی میشود و ازاینکه مخلوقش در برابر او دست به عصیان زده است ابراز شگفتی میکند؟(سلینجر عین همین شگرد را در برخی از داستانهایش بهکار میبرد."