خلاصه ماشینی:
"چنانکه میتوان از نوای گروههای موسیقایی و «خوشههای آوایی»آن مثلهای بیمثال نقل کرد که در این مقام به نمونهی زیر بسنده (به تصویر صفحه مراجعه شود) میشود: دلم رمیدهی لولی و شیست شورانگیز دروغ وعده و قتال وضع و رنگآمیز فدای پیرهن چاک ماهرویان باد هزار جامهی تقوی و خرقهی پرهیز خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدمریز پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی...
از یک طرف صامت«خ»با هفت بار تکرار آن هم در آغاز واژههایی همسایه و همگن،به یاری مصوت بلند،اما غمگین«آ»به قامت یک «آه»سوزناک بر گور آرزوی خاک شدهی شاعر زار مینالد و با خراش صدای گرفته و خفهاش اندوهی جانکاه به سراسر بیت میپراکند: خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز و از سوی دیگر فریاد حزنآلود مصوتهای بلند:«آ»،«او»،«ای»بهطور مستمر از سراسر ساختار یکپارچهی شعر به گوش میرسد و قدرت تاثیر و القا آن را میافزاید.
اما شفیعی کدکنی چنانکه مکرر گفته شد به دلیل مطالعات مستمر در شعر کهن فارسی و بسیاری دلایل دیگر یا بیش از دیگر همگنان معاصر به کار بست آهنگ،اوزان و جنبههای موسیقایی کلام توجه دارد؛چندانکه شعر او بدین لحاظ و هم از منظر استغراق و تنفس در طبیعت رنگین و بالنده،و حضور این همه سبزه، درخت،باغ،بهار و چشماندازهای هوشربا و پرواز و آواز فوج،فوج پرندگان خوشآوا،سرشتی بهار آیین به خود میگیرد که بیشه و جنگل بامدادان خیال آفریدهاش را حنجرهی گرمسار، سیره،قمری،قناری حروف و اصوات،از چه، چهه،زمزمه و نجوا،سرشار شور و شادی کردهاند."