چکیده:
جامعهشناسان مدتهاست که«مصرفکنندگان فرهنگ»را موضوع مطالعهء خود قرار دادهاند.مصرفکنندگان فرهنگ هنر چه کسانی هستند؟پاسخ به این سوال،ظاهرا چندان دشوار نیست.مصرفکنندگان هنری،اغلب مخاطبان معمول هنرها هستند،اصحاب هنر،هنرمندان،اساتید و دانشجویان و منتقدین هنر...آنها که بنا به خانواده یا محیط،یا اقتضای رشته و کارشان با هنر روکار دارند.میدان کار جامعهشناسان هنر در نتیجه مشخص است:هنرمندان،آثار هنری،واسطههای هنری یا مخاطبان هنر.
موضوع این مطلب اما،نه جامعهشناسی اصحاب هنر،که جامعهشناسی بیهنرهاست.نه مخاطبان هنر بلکه نامخاطبان هنر،آنها که با دنیای هنرهای زیبا(نقاشی،موسیقی،مجسمهسازی،تئاتر پیشگام...)سروکار ندارند.برخی از جامعهشناسان،این غیر مخاطبان را«فراموششدگان»فرهنگ،کنار گذاشتهشدگان از ساختارهای فرهنگی،و به تعبیر بوردیو،«حذفشدگان فرهنگی»مینامند.عدهای دیگر اما،با نقد این دیدگاه،که فرهنگ نخبگان را مرجع قضاوت قرار میدهد،از فرهنگ خاص متن مردم دفاع میکنند و استدلال میکنند که غیر-مخاطبهای هنر،در واقع غیر مخاطبهای فرهنگ نخبگان(فرهنگ مشروع)و هنرهای زیبا هستند و مخاطبهای هنرهای مردمی،فرارفتن از این دو رویکرد که از آن تحت عنوان مردمگرایی1(تقدس بخشیدن به طبقات مردمی و فراموش کردن سلطه)و مشروعیتگرایی2(سنجش فرهنگ مردم با مرجع قرار دادن فرهنگ مشروع مسلط)نام برده شده است،یکی از محورهای تامل جامعهشناسی هنر است.
اگر در غرب،به دلیل جایگاه قابل توجه هنر در آموزش،رسانهها و همچنین فضای شهری،میتوان از عمومی شدن نسبی این میدان سخن گفت،با تأمل در حوزهء جامعهشناسی هنر در ایران،به نتایج دیگری میرسیم.
این مطلب از سه فرضیهء منتج از هم تشکیل شده است:1.هنر در ایران،عرصهء وارثان فرهنگی است.2.در ایران، ضعیفترین حلقه در تثلیث تولید،توزیع،مصرف،حلقه توزیع است که به شکاف میان تولیدکنندگان(هنرمندان)و مصرفکنندگان(مردم)،منجر شده است.3.در ایران ما مشخصا نه با مخاطبان3که با نامخاطبان هنر4مواجهیم. سنجش این فرضیات،موضوع این مطلب است.
خلاصه ماشینی:
"عدهای دیگر اما،با نقد این دیدگاه،که فرهنگ نخبگان را مرجع قضاوت قرار میدهد،از فرهنگ خاص متن مردم دفاع میکنند و استدلال میکنند که غیر-مخاطبهای هنر،در واقع غیر مخاطبهای فرهنگ نخبگان(فرهنگ مشروع)و هنرهای زیبا هستند و مخاطبهای هنرهای مردمی،فرارفتن از این دو رویکرد که از آن تحت عنوان مردمگرایی1(تقدس بخشیدن به طبقات مردمی و فراموش کردن سلطه)و مشروعیتگرایی2(سنجش فرهنگ مردم با مرجع قرار دادن فرهنگ مشروع مسلط)نام برده شده است،یکی از محورهای تامل جامعهشناسی هنر است.
فرارفتن از این دو رویکرد که از آن تحت عنوان مشروعیت گرایی(سنجش فرهنگ مردم با مرجع قرار دادن فرهنگ مشروع مسلط)و مردمگرایی(تقدس بخشیدن به طبقات مردمی و فراموش کردن سلطه)نام برده شده است، یکی از محورهای تامل جامعهشناسی هنر است.
در اینجا پرسش این است:چه عواملی میتوانند مخاطبسازی کندن،همانطور که میتوان پرسید، چه عواملی غیر مخاطبسازی میکنند؟آیا این غیر مخاطبان محصول یک مرجعیت و مشروعیت فرهنگی هستند که هرکه بدان ارجاع نمیدهد حذف میشود؟ تولیدکنندگان فرهنگ مشروع و مراجع فرهنگی چه کسانی هستند؟و طبیعتا در اینجا مقصود از هنر،همان هنرهای والاست و آنچه که پییر بوردیو«فرهنگ مشروع»مینامد.
Francis Jeanson با کدام نوع مخاطب سروکار داریم؟در نتیجه،اولین فرضیه این است:در ایران،به دلیل فقدان یک سیاست فرهنگی مشخص،ما نه با الگوی فرانسوی دولت پیشگام که اراده خود را در عمومی کردن فرهنگ مشروع قرار میدهد و نه با الگوی انگلوساکسون دمکراسی فرهنگی که بالعکس بر توسعه فرهنگی و ارزشگذاری به فرهنگهای خرد تکیه میکند،روبروییم،در غیبت الگوی فرهنگی،سیاست مخاطبسازی نیز وجود ندارد و در نتیجه ما عمدتا با غیر مخاطبان هنر روبروییم و نه با مخاطبان هنر."