چکیده:
نقد مضمونی به حوزهای از نقد اطلاق میشود که قبل از نقد ساختارگرا،با تأثیرپذیری از آرا و نظریات فیلسوف معرفتشناس فرانسوی گاشتون باشلار1و پایهگذاران مکتب ژنو در تضاد با نقد سنتی دانشگاهی متولد شد.از جمله منتقدان این حوزه،ژرژ پوله2نام دارد که نقد او مبتنی بر همدلی کامل منتقد با نویسنده است به گونهای که منتقد،ضمن ماجراجویی در ژرفای جهان درونی نویسنده،به منظور دسترسی به جهان-اندیشهء او،آگاهی خود را به آگاهی او پیوند میزند تا اثر به این ترتیب،به آیینهء جهان درونی منتقد تبدیل شود.
در این مقاله پس از بررسی خاستگاههای نقد مضمونی،به رسالت نقد از دیدگاه پوله اشاره خواهد شد.سپس به این مهم خواهم پرداخت که اساسا نقد پوله مبتنی است بر جستوجوی cogito3 یا آگاهی نخستین به خویش در نویسندگان گوناگون.در نهایت تنها به طرح این پرسش بسنده میکنم که آیا میتوان روش نقد مضمونی را بر حوزههای دیگر اعمال کرد؟
خلاصه ماشینی:
"اما سؤالی که در بطن نقد پوله مطرح میشود و برای مدتی آن را به بنبست میکشاند این است که با غرق شدن در جریان اندیشهای و جهان درونی خالق اثر و با غافل ماندن از ویژگیهای ساختی و شکلی آثار،منتقد در معرض هجوم این اندیشهها که بیهیچ ساختاری بر آگاهی او عرضه میشوند قرار میگیرد بیآنکه بتواند جهان اندیشهء خالق اثر را که در آثار مختلف نمایان میشود به یک قصد غالب و فراگیر نسبت دهد.
پس عمل نقد مبتنی است ببر همدلی کامل منتقد با نویسنده:عملی که در آن به واسطهء اثر،دنیای انتزاعی منتقد و نویسنده به یکدیگر گره میخورد و به واقع منتقد در اثر،اندیشه و طریق بودن خود را درمییابد،کتاب تا وقتی در دست خواننده-منتقد قرار نگرفته باشد تنها یک واقعیت مادی است اما به محض اینکه در دست خواننده-منتقد قرار گرفت دیگر واقعیتی مادی نیست، بلکه به مجموعهای از نشانهها تبدیل میشود که هستی آنها نه درون این شیء کاغذی بلکه تنها و تنها در اندرون و ژرفای آگاهی خواننده-منتقد جریان مییابد.
با توجه به مفهوم مضمون که میتوان آن را تبلور«هستی در جهان»خالق اثر در نظر گرفت که در شبکههای کلامی و یا تصویری به گونهای نهفته وجود دارد و با در نظر گرفتن این مهم که به هر شکل هر خالق هنری با خلق اثر خودآگاهانه و یا ناآگاهانه جهان درونی خود و به تعبیری دیگر شهود ذهنی خویش را متبلور میکند،میمتوان نقد مضمونی را در متونی دیگر که طبیعت غیرکلامی دارند نیز دنبال کرد."