چکیده:
روح عرفان تلاش و کوششی است برای «معرفة الله » از طریق سیر درون ، و شهود باطنی ، و جلوه های معنوی و روحانی ، با استفاده از تهذیب نفس و زهد و پرورش فضائل اخلاقی . انسان همیشه آرزو داشته است غیر از راه استدلال و فلسفه و کلام ، راه دیگری به سوی معرفة الله بگشاید ، و از طریقی نزدیکتر ، و شاید مطمئن تر و آرامش بخش تر ، به معبود و معشوق حقیقی خود نزدیک و نزدیکتر شود. جمال و جلال او را ببیند . در اوصاف او غرق شود و و هرچه غیر اوست پیش پای او قربانی کند . این حقیقت تقریبا در اعماق جان همه انسانها وجود دارد ، منتها در بعضی بسیار کمرنگ و تقریبا فراموش شده ، و در بعضی بسیار پر رنگ و داغ و آتشین ! اما انسان برای پیمودن این راه همیشه طریق صحیح را انتخاب نکرده است ، گاهی آنچنان در بیراهه ها سرگردان مانده که درست در جهت ضد این مقصود قرار گرفته است. اصولا برای رسیدن به این هدف بزرگ سه راه وجود دارد: 1- راه وحی ، راهی که انبیاؤ و پیامبران الهی و خلفای معصوم آنها پیشنهاد می کردند ، راهی که دلیل و مرشد و راهنمایش آنها بودند . 2- راه غیر معصومین ، راه مرتاضان ، و جمعی از فلاسفه یونان ، که بدون استفاده از اشعه وحی در این مسیر پر خطر به راه افتادند، و بی همرهی « خضر » راه « ظلمات » را برای وصول به چشمه آب حیات پیش گرفتند ، و در بیراهه ها سرگردان شدند ، گاه چنین می پنداشتند که به مقصد و مقصود رسیده اند و چنان از پیروزی خود سرمست می شدند که می گفتند : آن را که پیر دیر به ماهی کند تمام در سی هزار سال ارسطو نمیکند! 3- راه تصوف ، که راهی است « القاطی » بخشی را از تعلیمات انبیاء گرفته ، و بخشی را از ارباب ریاضت ، و با دخل و تصرفهائی که هر گروه با ذوقیات و سلیقه های شخصی در آن کرده اند فرقه های زیادی را به وجود آورده که تعداد آنها از حد و حساب می گذرد . و هدف این است که در این مقاله کوتاه و فشرده ، به بررسی این عرفان التقاطی پرداخته ، و مشکلات کار آنها را در این مسیری که در پیش گرفته اند ، مورد برسی قرار دهیم:
خلاصه ماشینی:
"اصولا برای رسیدن به این هدف بزرگ سه راه وجود دارد: 1-راه وحی،راهی که انبیاء و پیامبران الهی و خلفای معصوم
عرفان التقاطی پرداخته،و مشکلات کار آنها را در این مسیری که در
کسی است که مذهبی بنام تصوف بدعت نهاد،و آن را قرارگاه عقیده خود
که برای این استنباط ذکر کردهاند،روایتی است که در کتاب«غوالی-
ولی روشن است که بسیاری از این وجه تسمیهها اشتباه است،اشتباهی
یکی از عوامل مهم تشعب زیاد در سلسههای آنان این است که معیار
ابلیس این بود که صوفیه را از علم بازداشت،و به آنها گفت:مقصود اصلی
داشته و کل این مباحث را میتوان در کتب تاریخ تصوف مطالعه کرد.
نقل کردهاند که او کتابهایش را به دست خود زیر خاک دفن کرد و گفت:
به این ترتیب یکی از خصیصههای عرفان التقاطی(تصوف)مبارزه
درحالی که در عرفان التقاطی(تصوف)این معنی نه تنها مجاز شناخته
مشایخ تصوف و عرفان میتوان یافت،و شاید همان سبب شده است که
نکرده،بلکه این حکایات را برای تعلیم و تربیت دیگران بیان کرده است!
ابو الفرج ابن الجوزی پس از نقل این سخن میگوید:«سبحان الله
تعجب در این است که تنها به نقل آنها قناعت نمیکند،بلکه از آنها
اسلامی ایجاب میکند که این سدها شکسته شود و راه به سوی هدفی که
گرفتار شدن عرفان التقاطی در این دام خطرناک نیز به خاطر
عبد الله باکو»(او هم از سران صوفیه است)شنیده بود که شیخ ابو سعید
ولی مهم این است که باید در هر جامعهای گروهی از دانشمندان آگاه
مریدان خود میکنند این است که از روحانیون فاصله گیرند،و سعی"