چکیده:
نظریه فیلسوفان مسلمان در خصوص عقل تا آنجا که مبانی روانشناختی مابعد الطبیعی آن مربوط میشود بر نظریات یونانیان در مورد نفس و قوای دراکه آن مبتنی می باشد. چارچوب اصلی نظریه آنان در خصوص وحی نبوی همان نظریه مشهور درک عقلانی است که ارسطو در سومین دفتر کتاب نفس بطور مبهم آن را مطرح کرده است و بعدها مفسرین و شارحین او، بخصوص اسکندر افرودیسی ، در بسط و پرورانیدن آن کوشیده اند، هرچند بطوری که درفصل بعد خواهیم دید ، مسلمین عناصر دیگری نیز- اعم از رواقی و نوافلاطونی و بالاخص گلمینی از فرهنگ سیال یونانی اوایل سده های آغازین عصر مسیحیت – در این چارچوب کلی وارد ساخته اند. برجسته ترین شخصیت های فلسفی اسلام که بطور صریح در مسأله نبوت بحث کرده و آن را برشالوده طبیعت دراکه نفس بشری استوار ساخته اند، همانا فارابی و ابن سینا میباشند. نظر به اینکه این دو شخصیت در بحث درباره مسأله عقل با همدیگر بعضی تفاوتهای مهم دارند، ( تفاوت هائی که اگر چه بنظر این مؤلف مؤثر در اصل مسآله نبوت نیست لکن فی نفسه واجد اهمیت است) و از طرفی هر یک از آنان اصطلاحات اندک متفاوتی بکار برده است، لذا بجاست که نظریات عقلی هر کدام را مستقلا مطمح نظر قرار دهیم .
خلاصه ماشینی:
"فارابی میگوید:هنگامیکه عقل بالقوه با معقولات تجرید شده یکی
به عقیده اسکندر(رساله نفس ص 85 و 25 و صفحات بعد) هنگامیکه معقولات از ماده بوسیله عقل بالقوه تجرید گردید بمرحله
میگردد و در این مرحله میتواند به خود نیز نه بعنوان عقل بلکه بعنوان
بر این است که زمانی که عقل آدمی به وجود مخصوص به خود دست یافت، عامل بالذات و فعلیت محضه میگردد.
طبقات فوق عقل فعال)به نظر فارابی بشرح زیر است: (به تصویر صفحه مراجعه شود) حواشی
و حواس باطنی شده مثلا دو رساله المدینه و سیاسة کاملا عاری از این مقوله است.
دید که در نظر ابن سینا عقل مستفاد اساسا چیزی متفاوت با عقل بشری است):بنظر فارابی
عقل مستفاد نه فقط با عقل فعال مفارق یکی نیست بلکه حتی قبل از آنکه به مرحله نظر کردن
مستفاد را با عقل فعال یکی قلمداد نموده زیرا در برگرداندن عربی کتاب نفس اسکندر واژه
که توسط خود اسکندر همان عقل مستفاد تعبیر شده است.
ارگان جسمی نیازمند نیست،منظور او احتمالا این است که عقل بنابه ملکهء خود به قوای جسمی
است که این عقل میتواند به خود نه بعنوان عقل بلکه بعنوان معقول معرفت داشته باشد زیرا
بعنوان معقول معرفت دارد(که در این حالت شبیه عقل بشری است)و هم بعنوان عقل(که
مشارکت نیست و بطور کامل متعالی از نفس آدمی و همان ذات باری است.
این فرض که عقل بشری درنتیجهء استحاله در عقل محض متکون میشود و سپس درجه به درجه قیام میکند با سیمپلی کیوس انباز نیست اگرچه از سلسله مراتب صور معقول در قالب اصطلاحات"