خلاصه ماشینی:
"معماری پیچیده و طراحی دقیق ساختمان اثر از همان در ورودی ساختمان تا طبقهء هفتم غربی از محکمترین نشانههایی است که بر هویت این خروج داستانی دلالت میکند.
آنچه این اتفاق معمولی را برجسته میکند و معنای قدیمی و تکراری را در گونهای دیگر طراحی و بازسازی میکند تا خود را به رخ مخاطب بکشد،تا با تمام جزئیاتش همچون یک اتفاق تازه دیده شود،شکلی است که نویسنده از اولین طبقه تا طبقهء هفتم داستان خود،جزءبهجزء و پلهبهپله آن را معماری میکند.
اما وقتی آثار او را کنار هم میگذاریم،میتوانیم بفهمیم که آیا نویسنده واقعا همچون یک برده از خود کار کشیده تا به قول فیلیپ پولمن به تنها اربابش«داستان»خدمت کند یا این ادعا فقط یک پز توخالی است برای بستن دهان دیگران.
هرچند قدرت نمایش و جزئینگری نویسنده به قدرت جرواسک و گربههایش نیست،اما باز هم نشان دادن و ساختن یک موقعیت پیچیده و نامفهوم است در شکل رابطهء این دو پسر،و ترسی که حتی بدون حضور لاکپشت فیلی هنوز هم ادامه دارد.
مثل مواجههء امیر علی با دکمههای آسانسور، ناشناخته بودن این موجود ماشینی و حالتهایش در برابر آن،در رفت و بازگشت او از طبقات مختلف به طبقهء همکف و باز دوباره حرکت با آسانسور: «مرد کراواتی رفت تو و بعد پشت سرش او،که توی آیینهء روبهرو خودش را دید و دید که مرد کراواتی دکمهای را فشار داد و در بسته شد.
موقعیت طنز عنصر تازهای است که حضور کمرنگ خود را در طبقهء هفتم غربی نشان میدهد،که میتواند در ترکیب با خصلتهای دیگر نویسنده در داستانهایش،بعد تازهای به شخصیت داستانی او اضافه کند."