چکیده:
نویسنده در این مقاله رابطهی میان زیباشناسی به مثابه«علم هنر»و فرهنگ را بهعنوان «مجموعه واژه»مورد توجه قرار میدهد.به نظر نویسنده میتوان هنر و علم را بهعنوان دو شاخهی پربار فرهنگ در نظر گرفت و نقش تأثیرگذار و پویای آنها را در تحرک بخشیدن به زمینههای فرهنگی دیگر(از جمله نقش هنر در پرورش ذوق سلیم و نقش فن در ابراز بسیاری از جنبههای زندگی فرهنگی)و همچنین جنبهی تأثیرپذیری آنها(از جمله نقش زیباشناسی در تعریف اهمیت و جایگاه هنر در پیوند با دیگر عناصر و اشکال فرهنگی از قبیل علم،اخلاق،طبیعت،زیستبوم و غیره)را بررسی کرد.
خلاصه ماشینی:
"در این نوشتار هدف بازنمایی و بحث در مورد اهمیت شناخته شدهی آنها در این مناسبت نیست، بلکه آنچه که بیشتر مورد توجه قرار میگیرد،نقش محرک و پویای نتایج کاربردی علم و هنر در تحرک دیگر زمینههای فرهنگی است؛برای مثال،نقش فن در به روز کردن (مدرنیزاسیون)بسیاری شئون زندگی فرهنگی که موجب تغییر آداب و رسوم و جهاننگری آدمی میشود،یا نقش هنر در پرورش ذوق سلیم و تقویت ذائقهی انسانی در رویکرد به طبیعت چیزها و منزلتشان در زندگانی انسان،به تعبیری آنها را میوان به ارابههای جنبش عناصر گوناگون فرهنگی تشبیه کرد که رسوب انفعال را از روزمرگی رفتارهای فرهنگی میکاهند و با تفویض خصلتهای خود به آنها شادابی میبخشند.
اهمیت تعریف تأثیر هنری بر دیگر عناصر نظری و عملی فرهنگ نهتنها بر دامنه،کیفیت و محدودیت تأثیر و تأثر آنها میافزاید،بلکه موجب توسعهی متمایز و خاص هریک از شاخههای فعالیت فرهنگی شده که در غایت زمینهساز استقلال نسبی آنها-بیش از همه استقلال خود زیباشناسی-شده است.
از این مختصر،متوجه میشویم که هنر(و لذا دانش آن)و تکنولوژی از آن دسته اشکال یا عناصر فرهنگاند که بهعنوان جلوهای از فرهنگ ایفای نقش و تأثیر کردهاند،و ضمنا به حکم ذات ساختاریشان-یعنی پشتوانهی تکنولوژی در علوم دقیقه و تغذیه از دستاوردهای آنها-هنر بهعنوان تجلی استعداد خلاق هنرمندان متعهد به نبض پویای زمان و مکان عامل دیگر این تحرک بوده است؛این دو عنصر فرهنگی علاوه بر جایگاهی که بهعنوان اجزاء متشکل فرهنگ بهطور کلی دارند،سائقهای تحرکآور و دگرگونی یا دستکم تغذیه کنندهی پویایی در دیگر زمینهای فرهنگی بودهاند که امروز بیش از پیش و به نحو چشمگیرتر در این مسیر عمل میکنند؛از لحاظی میتوان گفت که این دو، فرهنگ سازند."