چکیده:
علیت،مفهومی بس مهم در ما بعد الطبیعه است.در اثبات این مدعا یادآوری میکنیم فیلسوفان از دیرباز،کثیری از قواعد و استدلالهای خود را بر آن استوار کردهاند. نقادی هیوم از علیت این رأی را در میان آورد که این رکن رکین فلسفه،نه آنچنان که فیلسوفان میپنداشتند،بیخلل و استوار است.کانت:آتش این نقادی را تیزتر کرد و نقادی هیوم از علیت را به کل ما بعد الطبیعه تسری داد.حاصل نقادی کانت،فتوای او به افلاس ما بعد الطبیعه بود.لکن متعاطیان ما بعد الطبیعه،از این نقادیها نهراسیدند و از اعتقاد راسخ خود به علیت دست نکشیدند.در قرن بیستم،پارهای اکتشافات در علم فیزیک-خاصه در فیزیک هستهای و مکانیک کوانتومی-ازنو در این اعتقاد راسخ به علیت رخنه افکند و فیلسوفان را به کندوکاو دوباره در آن برانگیخت.از فیلسوفان که بگذریم،خود فیزیکدانان نیز از رهگر این کندوکاوها،به دو دستهء هواداران و مخالفان علیت تقسیم شدند.حجم انبوهی از مکتوبات فلسفی،در قرن بیستم،موقوف تحلیل علیت در علم و پیآمدهای فلسفی آن شده است،و توان گفت که علیت،چندی است از برج عاج ما بعد الطبیعه به زیر آمده و روی به حضیض حاصلخیز تجربه آورده است.مقالهای که پیش روی خواننده است شرح و توضیح مختصری است در باب علیت در فیزیک قرن بیستم و پیآمدهای فلسفی آن.
خلاصه ماشینی:
"اگر فرضا به کسی،برای یک لحظه،علم و عقل مطلق بدهند که بتواند تمامی نیروهای طبیعت زنده و جاندار را در کار در آورده و نیز موقعیت عناصر تشکیلدهندهء آنها را دریابد،و نیز با این شرط که احاطهء کافی بر تحلیل این معلومات داشته باشد، میتواند بر همین مبنا،حرکت بزرگترین اجرام تا خردترین اتمهای جهان را آنا دریابد و از نظر او هیچ چیز نامعلوم نخواهد بود و آینده و گذشته برای او چون حال خواهد بود.
آراء فیزیکدانان بزرگ و فیلسوفان علم قرن بیستم درباره علیت ماکسپلانک یکی از معماهای قدیم بشریت این است که چگونه میتوان استقلال ارادهء انسان را با این واقعیت که ما جزئی از جهان هستیم و بر آن جهان،قوانین محکم و لا یتغیر طبیعی حکم فرمایی دارد،هماهنگ ساخت؟در پاسخ به این سؤال دو دسته با هم نزاع دارند؛یک دسته توجهش به این قضیه صرفا از لحاظ پیشرفت و ترقی علم و معرفت است و در آن چنین تصور میشود که اعتقاد قطعی به اصل علیت برای پژوهشهای علمی،حتی در آنجا که مربوط به قضایای روحی نیز میشود،همچون اصل موضوعی ضرورت دارد.
اما این حجت را میتوان معکوس کرد و گفت اگر بشر دستکم تا حدی آزاد باشد،جهان فیزیکی(1)باز خواهد بود،چراکه بشر خود جزو طبیعت است و دلایل فراوانی وجود دارد که بشر را دستکم تاحدی آزاد بدانیم.
لکن حتی اگر از دعاوی فیزیک کوانتوم صرفنظر کنیم که عالم را نامتعین میداند و در آن گفته میشود که قوانین اساسی جهان احتمالاتیاند،باز هم این موجبیت مخل اختیار نیست در اینجا دوچیز با هم خلط شده است."