خلاصه ماشینی:
"چگونه راضی میشوی،سوختن و شهادتت یتیمان و رزمندگان و شاگردانت از گرمای حرارت محبت وجودت محروم گردند؟مصطفی درحالیکه اشک شوق از چشمانش جاری بود،چنین پاسخ داد:من زندهام در ذوب شدن مقاوم در فداکاری،نور میدهم با سوختنم و شهید میشوم در شهادت،بنابراین چگونه انتظار داری که روشن کنم و حرارت دهم بدون ذوب شدن و سوختن و گرمابخش دلها باشم بدون قربانی جسد؟ ورق بزنید (به تصویر صفحه مراجعه شود) اگر تو نور شمع میپذیری باید بپذیری،ذوب شدنش را،سوختنش را و شهادتش را،آری اینچنین است قربانی در راه محبت،تکامل و ا....
) بیاد دارم در یکی از هولناکترین صحنههای نبرد در جنوب لبنان درحالیکه اسرائیل در چند قدمی مواضع ما با انفجارهای وحشتناک خون پاک رزمندگان ما را در جویبارهای کوچههای شهر جاری میساخت و ضجه اطفال بیپذر و زنهای بیوه و مادران داغدیده در زیر آوارهای خانه دل هر انسانی را بدر میآورد،دکتر با بلندنظری و توکل بخدا عقل مینمود و شوریدگانی را که مضطرب و آشفته به او پناه میبردند با کلماتی آتشین و حسینی براه مقدسشان مطمئن میکرد،محکم و پیروز روانه خانه هاشان میساخت و من که با دیدن این صحنهها تاب مقاومت را از دست داده بودم همراه با بعضی از جوانان فریاد میکشیدیم،چرا بجنگیم؟چرا خود را بکشتن بدهیم؟چرا اصرار داشته باشیم با عفریت ظلم و کفر پنجه درافکنیم؟و درحالیکه هیچ امید پیروزی و نجات نیست چرا سکوت نکنیم؟مصطفی با آرامش و اطمینان چنین گفت:خدای بزرگ این بنده خود را برای همین لحظات مهیا کرده است."