چکیده:
بحث پیرامون معضلات نظری عدالت حقوقی در گرو تبیین دقیق مفهوم عدالت است که از مهمترین مباحث مربوط به حوزة فلسفة اخلاق، حقوق و سیاست و تحقیق دربارة آن به لحاظ رتبی مقدم بر هرگونه نظریهپردازی در مورد عدالت است. این امر نیز به نوبة خود، «تبارشناسی» دانش حقوق را ایجاب میکند تا از این رهگذر بتوان به فهم دقیق زمان و چگونگی پیدایش «مفهوم یا گفتمان عدالت» و تأثیر آن در مبانی، منابع و اهداف دانش حقوق نائل آمد. گرچه امروزه ارزش عدالت به مثابه امری مسلم مورد قبول همگان قرار گرفته است، لکن نباید غافل بود که این مفهوم نیز چون بسیاری از مفاهیم دیگر مسبوق به عدم بوده و در پی تحولاتی که در نحوة زندگی و اندیشة انسان به وجود آمده، وارد ذهن و زبان بشر گردیده است. به دیگر سخن، عدالت به مثابه یک مفهوم یا گفتمان امری اینجایی و اکنونی است و به سختی میتوان از فرازمانی، فرامکانی و فرازبانیبودن آن سخن گفت. مقالة حاضر میکوشد، سیر تاریخی شکلگیری مفهوم گفتمان عدالت را در ذهن و زبان بشر بررسی کند.
Study of theoretical problems of legal justice necessitates the exact explanation of the concept of justice which in turn is one of the most significant issues concerning the philosophy of ethicsolaw، and politics. Thus، researching into the concept of justice ranks first among all theorizings on justice.
This in turn requires studying the genealogy of law through which the precise perception of time، the quality of emergence of "the concept or discourse of justice" and its effect on the foundations، sources، and objectives of law may be reached.
Although the value of justice nowadays is considered as axiomatic، and generally received، it should be noted that this concept has also been، like many other concepts، once absent from the social life of people. However، following the developments occurring in the life style and thought of man، this concept entered his mind and language. In other words، justice as a concept or discourse is a and affair. In can hardly be said that justice is a beyond – temporal، beyond – special، and meta linguistic issue. The present article seeks to study the historical process of the formation of the concept of justice discourse in the mind and language of mankind.
خلاصه ماشینی:
"(15) حال میتوان پرسید چگونه عقل بدون اینکه تصوری از دو طرف قضیه داشته باشد به ثبوت محمول بر موضوع در قضیة «العدل حسن» حکم نموده است؟ مگر نه این است که به اذعان ارباب منطق حتی در قضایای اولی نیز تصدیق قضیه حدأقل منوط به تصور موضوع و محمول و نسبت میان آندو است؟(16) بنابراین برای تحقیق دربارة بداهت قضیة «العدل حسن» باید اولا به تصوری صحیح از موضوع و محمول قضیه دست یافت تا دقیقا روشن شود مراد اثبات کدام معنی از معانی حسن(17) برای کدام معنی از معانی عدل است و از سوی دیگر بهاین پرسش پاسخ داد که آیا مقصود اثبات حسن واقعی عدالت تکوینی است یا اثبات حسن اعتباری عدالت اعتباری؟(18) در تحلیل این پرسشها اجمالا میتوان گفت که نه حسن واقعی عدل تکوینی امری بدیهی است و نه حسن اعتباری عدل اعتباری؛ زیرا هیچیک از ایندو قضیه در زمرة قضایای یقینی منطقی نیستند و اثبات اولین قضیه در گرو اثبات تعداد زیادی از گزارههای «شناختشناسانه»(19) و «هستیشناسانه»(20) و اثبات(21) آندیگری در گرو اثبات دوام این اعتبار در تمام اعصار و امصار است که هرکدام به نوبة خود اثبات گزارههای دیگری را میطلبد.
(صالح، 1386، ص82 و ص92) متأسفانه نوشتهای از نگارندگان مجموعههای قوانین رایج در شرق باستان - که قطعا در مقام تدوین عرفها و رویههای قضایی زمان خود به فراخور اوضاع و احوال دست به اصلاحاتی نیز زدهاند - در دسترس نیست تا ما را با دیدگاههای شبه فلسفی یا فلسفی آنان در مورد قانون و مبنای آن آشنا کند، لکن با مطالعة اساطیر و دادههای باستانشناسی و تاریخی مربوط به شرق باستان میتوان حدس زد که در میان این نگارندگان عدالت به مثابه معیاری بیرونی برای اعتبار و مشروعیت قانون یا مبنایی برای حقوق و تکالیف به شمار نمیرفته است بلکه تحقق عدالت به منزلة هدف عالی حقوق در گرو اجرای بیاغماض قانون تلقی میشده است."