چکیده:
در تاریخ اسلام، نظام پادشاهی با خلافت معاویه آغاز و سپس تداوم و گسترش یافت. در این پژوهش، شاخصهای این نظام، یعنی وراثت، اشرافیت و حجابت، از زاویة نگرش همگانی مسلمانان بازشناسی میشود. در پژوهش حاضر، سخن از این است که در نظام پادشاهی، وراثت، شاخص پایه و عاملی برای بحرانهای سیاسی بود؛ اشرافیت، در رفتار و نگرش پادشاه و امتیازدهی ناروا تجلی مییافت و حجابت، با نهانشدن پادشاه در دربار و در نتیجه با بیخبری از ظلم کارگزاران و سلب نظارت همگان همراه بود، و پادشاهان را سستاراده و فاسد میساخت. برآیند سخن این است که سه شاخص یادشده، نظام پادشاهی را در نگرش مسلمانان، از شیوة حکومت رسولخدا( و خلافت او جدا میساخت و نفی و انکار ایشان را در پی داشت.
خلاصه ماشینی:
"258 نیز او، از خود معاویه که به مدینه آمده و اهل آنجا را برای بیعت با یزید فرا خوانده بود، از سر انکار پرسید: «آیا [حکومت] هرقلی است که هرگاه، قیصری مرد، قیصری دیگر جای او قرار گیرد»؟ 259 همچنین عبدالله، فرزند خلیفة دوم، در مدینه روی به معاویه معترضانه گفت: «این خلافت، نه هرقلی، نه قیصری و نه کسروی است که فرزندان از پدران به ارث برند؛ اگر چنین بود من باید پس از پدرم خلیفه میشدم».
اکنون ارائه برخی از شواهد و نمونههای تاریخی: مسعودی در شرح اخبار یزیدبن عبدالملک اموی(101 ـ 105 ق) از شیفتگی وی به دو کنیزک به نامهای سلامه و حبابه، و از نکوهش او به وسیلة مسلمةبن عبدالملک خبر داده و در این باره در بیانی کوتاه و بسیار گویا نگاشته است: مسلمة بنعبدالملک، یزید را برای ظلم و جوری که مردم را فرا گرفته بود، سرزنش کرد، و این به سبب حجابت او و اقبالش به بادهنوشی و لهو بود.
جاحظ (163ـ 255 ق) در بیان نقش پوششی این پرده، در سخنی 345 بسیار درخور توجه نگاشته است: معاویه و مروان و عبدالملک و ولید و سلیمان و هشام و مروانبن محمد، میانشان، و میان ندیمان، پردهای بود و هیچ ندیمی بر آنچه که خلیفه انجام میداد، آگاه نمیشد؛ آنگاه که او، با شنیدن آواز، به طرب [ سرخوشی و شادمانی هیجانی] در میآمد، تا آنجا که دگرگون میشد و برمیخاست..."