چکیده:
روایت«السلطان ولی من لا ولی له»از دلایلی است که در بحث ولایت فقیه به آن توجه شده است.این روایت در نوشتار حاضر از دو منظر سندی و دلالی بررسی شده است.روایت مزبور،گرچه مستند بسیاری از فقیهان در مباحث مختلف قرار گرفته است،به لحاظ سندی چندان مطمئن نیست؛زیرا در مجامع روایی شیعی اثری از آن به چشم نمیخورد و تنها در صورت پذیرش حجیت شهرت منقول و یا اثبات شهرت محصل و قبول حجیت آن،میتوان سند آن را پذیرفت.بحث دلالی حدیث نیز در دو بخش«مفهوم سلطان»و«مفهوم من لا ولی له»ارائه شده است.
خلاصه ماشینی:
"1. بررسی سندی این حدیث با همین عبارت در مجامع حدیثی اهل تسنن آمده است،1اما در منابع روایی شیعه گرچه ظاهرا چنین روایتی وجود ندارد،به نظر میرسد با توجه به سه نکته،میتوان دید خوشبینانهتری به این روایت پیدا کرد: نکتهء اول:در منابع حدیثی شیعه،احادیث دیگری وجود دارد که اختیارات ویژهای را برای سلطان اثبات میکند و بعضا دارای سند صحیحی نیز میباشد و این تا حدودی تأیید بر روایت مورد بحث به شمار میرود.
اما در صورتی که مبنایی غیر از مبنای مذکور را ملاک قرار دهیم و این شهرت را جبرانکنندهء ضعف سند ندانیم،به نظر میرسد مجموع سه نکتهء مذکور یعنی اثبات اختیاراتی خاص با روایات دیگری که بعضا دارای سند صحیح میباشند، استناد فقها به این روایت و ادعای شهرت آن،تنها میتواند مؤیدی برای حدیث مورد بحث باشد و در جهت اثبات حجیت سندی آن کافی نیست.
اما سؤال اصلی در بحث ما این است که آیا در حدیث«السلطان ولی من لا ولی له»فقیه هم-تنها به لحاظ فقاهت-میتواند مصداق سلطان باشد؟و آیا از واژهء سلطان، فقیه نیز اراده شده است؟ اطلاق سلطان بر فقیه از سه طریق قابل بررسی است: الف)از جهت لغوی که آیا میتوان فقیه را سلطان نامید؛ ب)دلیل خارجی به صورت تعبدی فقیه را سلطان معرفی کند؛ ج)قرائنی وجود داشته باشد مبنی بر اینکه در خصوص این حدیث،مراد از سلطان،فقیه است."