چکیده:
توهم دوپارگی دین و سیاست باعث دگردیسی برخی از صاحبان اندیشه راجع به اسلام اصیل شده است. این مسئله اگرچه در طول تاریخ معاصر، بحرانهای تازهای را در عرصة هویت حیات سیاسی جامعة اسلامی ایجاد کرده بود، ولی با ورود امام خمینی در زندگی سیاسی و قرائت اندیشة سیاسی ناب شیعی، بخش عمدة این دلنگرانیها رفع شد. امام خمینی با گذر از راهی که بهوسیلة فقهای سلف صالح طی شده بود، توانست اصول و مبانی کلام سیاسی و فقه سیاسی را با دانش سیاسی روز، پیوند منطقی بزنند. این پیوند که از مجرای منطق و روش «اجتهاد لازم» حاصل میشده است، گسترة دین را نهتنها در اصول نظری سیاست جریان داد بلکه در عرصة تعلیمات سیاسی نیز گسترش داد. در حقیقت امام خمینی با انضمام عنصر زمان و مکان به دستگاه اجتهادی جواهری، تحولی شگرف در تبیین و تفسیر مباحث نظام سیاسی شیعی ایجاد کرد و حضور حداکثری دین را در همة زوایای زندگی سیاسی روشمند کرد.این نوشته میکوشد تا با بازشناسی ماهیت دین و سیاست، این دو مقوله را از دیدگاه امام، در دو سطح مفهومی و نهادی نسبتسنجی کند، سپس آسیبشناسی جدایی آن دو را در بیانات ایشان کنکاش نماید.
خلاصه ماشینی:
"نقد و ارزیابی این تعریف از چند منظر قابل تأمل است: اولا: تعریف سیاست به مدیریت، اگرچه تا حدی به تعریف امام خمینی نزدیک میشود، ولی تعریف سیاست به مدیریت بحران، بیشتر ماهیت محافظهکارانه دارد؛ زیرا، دربارة هدایت، سرنوشت و سعادت شهروندان که امام خمینی تأکید دارند، سکوت میکند و فقط در پی حفظ وضع موجود است و برای آیندة معنوی جامعه سیاسی برنامهای ندارد.
183 چنانچه از عبارات پیشگفته استنباط میشود، عنصر عدالت از منظر امام خمینی مفهوم کلیدی در اندیشة سیاسی و سیاست اسلامی است که در همة ابعاد روانشناختی شهروندان عادی و حاکمان سیاسی و نیز در همة زوایای جامعهشناختی و نهادهای سیاسی حکومت باید سریان و جریان داشته باشد.
سیاست معطوف به انسانی و الهی (اسلامی) در این نوع سیاست، دولت علاوه بر تأمین نیازهای مادی و حیوانی انسان، باید در جهت شکوفایی ارزشهای انسانی و معنوی نیز تلاش کند؛ زیرا، براساس مبانی اندیشة سیاسی امام خمینی، نظام سیاسی مطلوب، نظام ارزشی و الهی است که حاکم اسلامی عهدهدار تدبیر حکیمانة دنیوی و اخروی جامعة اسلامی است: سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، همة مصالح جامعه را در نظر بگیرد و همة ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد.
از دیدگاه ایشان تعلیمات و دستورات دین در عین دینی بودن، سیاسی نیز هستند؛ زیرا، با اندکی تأمل در احکام اسلام خواهیم فهمید که: اسلام دین سیاست است و با همة شئونی که سیاست دارد، این نکته برای هرکس که کمترین تدبری در احکام حکومتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند آشکار میشود."