خلاصه ماشینی:
"محققی که در گزارش کار خویش دایم از دشواریهای جانکاه خویش شکایت میکند،از مشقتهایی که در جستجوی مآخذ یا حل مشکلهای خود داشته باشد مینالد،از کمکهایی که ارواح گذشتگان،دوستان و آشنایان به وی کردهاند یاد میکند پیداست که در طی جستجو،درد و عشقی محرکش نبوده است تا آن رنجها را برایش لذتبخش کند و در چنین حالی چه چیز میتواند ما را مطمئن کند که چنین محققی تمام زوایای مساله مورد نظر را بررسی کرده باشد و احساس ملالت گهگاه او را از ادامهء جستجو در راههای دشوار منصرف نکرده باشد؟ اما همین عشق پرشور و بیشائبهء پژوهندهء واقعی هم وقتی میتواند وی را در موضوع مورد نظر به حقیقت واقع نایل کند که او از پیش"حقیقت"را در چارچوب یک"تصور پیش ساخته" برای خود تصویر نکرده باشد و با بینظری کامل به جستجوی آن بپردازد.
درست است که نفوذ معنوی و نامرئی کتابخانه تعصب و هیجان ما را میکاهد و پارهیی بیرسمیهای جاری را به مثابهء افراطکاریهای کودکانه قابل اغماض نشان میدهد اما در عین حال اگر این نفوذ معنوی نتواند حس مسولیت را نیز در ما بیدار کند،معلوم میشود تمام چیزهای دیگر که از کتابخانه باید آموخت مورد عنایت ما نیست.
البته محقق هشیار که این بیماری را مانع عمدهء بهبود انسانیت مییابد در عین حال به آنچه ازین بیماران جمود و تعصب سر میزند به چشم شفقت و ترحم مینگرد و بدون آنکه مثل مرد عامی هیجانزده،مسحور، و یا نومید شود در هر سفاهت تازهی آنها یک بار دیگر به این نکته برمیخورد که هرچه باشد انسان انسان است و در زیر سقف آسمانش هم هیچ چیز واقعا تازه نیست."