خلاصه ماشینی:
"به دیگر سخن آن سنخ اخلاق سیاسی،که محافظهکاری مبلغ آن است،به نوعی بر تقدیس قدرت به عنوان یک مجموعه والا از ایدههایی دلالت دارد که شخصا<<محدودیت شرایط زمان>>برای اعمال آنها در روندهای سیاسی موضوعیت نمییابد؛یعنی در هر عصر و زمان میتوان کوشید که آن ایدهها براساس قواعد خاص سیاسی اعمال شود،اما لیبرالیسم چه در شکل کلاسیک خود که از آغاز صنعتی شدن رخعیان کرد و چه در صور جدید خود،اگرچه اصول پایهای را حفظ کرده است،اما تطور مبتنی بر مقتضیات زمان را همواره وجهه عمل خویش قرار داده است.
سیاست ایرانی:نه محافظهکار،نه لیبرال با وصفی که از لیبرالیسم و محافظهکاری ارائه شد،این پرسش قابلیت طرح مییابد که<<سیاست ایرانی>>و ایران در کدام سو ایستاده است؟ آیا همانگونه که برخی از تئوریسینهای جناحهای سیاسی ایران حکم کردهاند،جدال<<محافظهکار-لیبرال>>در عرصه سیاست و جامعه ایران ظهور یافته است؟ سیر رخدادهای سیاسی-اجتماعی ایران از مشروطه تا بدینسو غالبا به صورت تکساختی تفسیر شده است.
از سوی دیگر خطای رایج تئوریکی در میان برخی از متجددین ایران وجود دارد که<<روحانیت>>را ملازم با تفکر محافظهکارانه میپندارند؛یعنی نقش طبقه روحانیون در ایران الزاما موجد پاسداشت نهادهای کهن به شمار میآید و از همین منظر تلاش میشود این امر القاء شود که روحانیت ایران به محافظهکاری سیاسی- اجتماعی روی خوش نشان میدهد.
فی الواقع لیبرالیسم همواره بر این است که شبه لیبرالهای ایرانی تا چه حد به این امر توجه دارند و اساسا در گستره فکری آنان،تا چه حد این روندهای سیاسی-اجتماعی دموکراتیک به رسمیت شناخته میشود؟ در ایران پس از انقلاب،اصلیترین گروه سیاسی که لیبرال خوانده میشود<<نهضت آزادی ایران>>است؛اما در طلیعه انقلاب اسلامی این گروه از تشکیل<<دولت وحدت ملی>>که علی القاعده در هنگامه بروز یک انقلاب،بدیهیترین اصل سیاسی است،استنکاف میکند."