خلاصه ماشینی:
"با اینکه سؤالات و ابهامات بسیار مهمی نسبت به مفهوم و مصداق تجربه دینی و تلقی از آن به عنوان بعدی از ابعاد دینداری مطرح است و هنوز پاسخ روشنی نیافته است، تلاش دینپژوهان ایرانی،تنها صرف اسلامی نمودن و بومی کردن آن شده است.
به نظر میرسد که ایده شلایر ماخر و متألهان قرون 18 و 19 مسیحی در مطرح ساختن تجربه دینی به عنوان جوهر دین،علاوه بر ریشه پروتستانی4و زمینههای مساعد عرفی،واجد نوعی زیرکی متکلمانه نیز بوده است تا دین را از زیر فشار کانت و هیوم که با اشکالات خود،ضربات سختی بر پیکر الهیات برهانی وارد ساخته بودند،خارج سازد.
تجربه دینی در سنجههای دینداری با معطوف شدن علائق دینپژوهان به سمت مطالعات دینداری در نیمههای قرن گذشته،تجربه دینی نیز مورد توجه مجدد قرار گرفت؛لیکن این بار نه به منظور تبیین ذاتی دین و نه بیان کلیاتی در چیستی آن،بلکه به عنوان یکی از ابعاد یا نشانههای دینداری و برای سنجش عمق و رواج آن در میان دینداران به آن توجه شد.
اینکه چرا آن پیچیدگی در مرحله فهم و توصیف و این سادهسازی و تنازل در مرحله سنجش،روح پوزیتیویستی حاکم بر جامعهشناسی آمریکایی را آزرده نکرده و او را از مطالعه این پدیده نادیدنی و غیر ملموس منصرف نساخته است،پرسش مهمی است که پاسخ آن را باید در همان فرایندی یافت که منتهی به فراز آمدن این مفهوم به عنوان جوهر دین و شاخص دینداری گردید به نظر میرسد پذیرش این پارادوکس برای جامعهشناسان دینی غرب،به ویژه آمریکاییها،آسانتر از قبول خارج کردن تجربه دینی از محور مطالعات دینداری و یا به کارگیری روشها و ابزارهای مناسب برای به دست آوردن شناختی درست و عمیق از آن بوده است."