خلاصه ماشینی:
"هاکینگ استدلال میکند که یک تجربه اجتماعی اساسی از خدا وجود دارد که بین همه انسانها مشترک است،اما در صورتهای بسیار اولیه آن،نه تصدیق شده و نه به درستی درک شده است.
شاید بسیاری از بحثهای جدالبرانگیز درباره تجربه دینی در فلسفه دین معاصر حاوی موارد زیر باشد: 1-آیا تجربه دینی محتوای معرفتی دارد،یا تماما ترکیبی از احساساست است؟ 2-آیا طبیعت باورهای دینی انسان با آموزش شکل میگیرد؟(ساختارگرایی) 3-تجربه دینی در موجه ساختن باور دینی چه نقشی ایفا میکند؟ 4-آیا تجربه دینی هیچ اعتباری برای فرد دیگری که آن تجربه را ندارد قائل نمیشود؟ همینطور بحثهای دیگری وجود دارد،گرچه اینهایی که نام بردیم اساسیاند،زیرا طرح معرفتشناختی دفاع از عقلانیت باور دینی با رجوع به تجربهدینی به چگونگی پاسخ به این سؤالات برمیگردد؛و این طرح مهم است،زیرا بسیاری از کسانی که امروزه در فلسفه دین کار میکنند به بعضی از ابعاد این رسالت معرفتشناختی ملتزم شدند.
طبق این تلقی دین مبتنی است بر احساسات مشابه کسانی که عشق میورزند،اما هاکینگ هشدار میدهد:ما نمیتوانیم ریشهای برای دین در احساس بیابیم بلکه باید در تفکر ادیان معتبر نوعی رجعت مجدد به ایمان و باور را بیابیم،او مینویسد: «ما در جستجوی حقیقت دین،طبق اطاعت از تجربه به عنوان چیزی که مبتنی بر استقلال اراده متناهنی است میباشیم.
اگر توجیه عقاید دینی بر تجربه دینی مبتنی باشد و تجارب دینی نیز در بین عقاید دینی مختلف،تفاوت کند،آیا در این صورت هیچ روش عقلانی برای تقریب این تفاوتها وجود ندارد؟البته پاسخ به اتهام نسبیانگاری در فلسفه تحلیلی دین-که تجربه دینی در آن نقشی اساسی دارد-مهم است اما شاید فلسفه هاکینگ به مسلمانان برای حل این قضیه کمک بیشتری کند."