خلاصه ماشینی:
"اما پیش از برخورد با این تفکرات چند سویه کارگردان،لازم است درباره یک خطای مهرجویی که به جنبه اسلوب ربط دارد سخن بگوییم؛چرا که خطای مهرجویی در روش، اتفاقا همان خطای سابقهدار چپ دارای افکار ماتریالیستی-دیالتیکی،یعنی خطای اسلوبی در خود ماتریالیسم و دیالتیک و در واقع خطای اسلوبی مارکس در پژوهش فلسفی است.
در اینجا باید پرسید آیا واقعیت تنها آن چیزی است که محسوس است؟در این صورت بسیاری از واقعیات نامحسوس ذهنی و معنوی و روحی چگونه باید ارزیابی شود؟آیا به صرف آنکه با احساس بشری نمیتوان آن را تجربه کرد،میتوان این دست از واقعیات موجود را که هر انسانی با آن سروکار دارد نفی کرد؟واقعیات عقلی،درونی، عاطفی و عرفانی...
حس،گنجایش توضیح و احاطه بر این واقعیات را ندارد؛چرا که آنها شیء محسوس نیستند؛اما بههرحال چیزی هستند نه هیچ!ما خواهیم دید مهرجویی در نفی ایمان و عرفان همچنین واقعیت برین و حالات عرفانی و ارزشهای ماورایی تا حدی از همین اسلوب مارکس پیروی میکند.
آیا این نباید یک ظاهرسازی جانبدارانه شمرده شود که در خدمت تبلیغ یک ایده ثابت است و بیگانه با آن دیالکتیکی است که در خصوص عشق و نفرت با یک روند روشن و منطقی،واقعیت این تحول را به اثبات میرساند؟ تا اینجا در نقد اسلوب مهرجویی در چهارچوب نظری فیلم هامون،درباره مسائلی چون عرفان و دین و مسائل اجتماعی،قائل به تشابهی بین روشهایی از نگرش او و تلقیات مارکس جوان شدهایم.
اما نتیجه دیگری که این فهم جدید به بار میآورد آن است که نشان میدهد همه فیلم لا اقل تا آنجا که به واقعیت آن مربوط است،نه با سلاح آگاهی طبقاتی بلکه با مقوله خرد،چهارچوب نظری خود را سامان میدهد."