خلاصه ماشینی:
"واژههای«اسلام»و«اسلامی»را به کار میبریم،فرض خود را بر آن مینهیم که دین نزد مسلمانان همان معنا و مفهومی را دارد که در دنیای غرب برای مردم غرب(حتی مردم قرون وسطی)داشته است؛یعنی بخش یا جزئی از زندگی که برای موضوعها و مقاصد خاص کنار گذاشته شده و از دیگر اجزای زندگی،جدا یا حد اقل جدا شدنی است.
معنا و مفهوم دین در دنیای اسلام به این شکل نیست و هرگز در گذشته هم به این نمط نبوده است ولی تلاش عصر حاضر برای جدا یا جدا شدنی جلوه دادن دین در گستره وسیع تاریخ بشری را میتوان یک ناهنجاری غیر طبیعی دانست که در ایران خاتمه میپذیرد و شاید در سایر کشورهای اسلامی نیز عمر آنرو به پایان باشد.
البته ممکن است جهتگیری دیگری هم وجود داشته باشد و آن اینکه برخی رهبران مسلمان ترغیب و متقاعد میشوند که غرب یا عالم مسیحیت،دیگر خطر جدی و دشمن اصلی نیست بلکه یک مسلک و قدرت دیگر است که تهدیدی به مراتب جدیتر را فرا روی آنها قرار میدهد.
بار دیگر میشود به این نکته اشاره کرد که وجه تشابه بسیاری میان رخدادهای جهان اسلام در روزگار کنونی با رویدادهای پس از وقوع انقلاب فرانسه و روسیه وجود دارد؛همان غلیان و جوشش احساسات و همان شوق و نشاط دلها،همان امیدهای بیکران و میل به بخشودن تمام جلوههای وحشتآفرین و همان پرسشهای قدیمی بعد از این چه میشود؟چه کسی در سالهای 1795 یا 1925 میتوانست گسترش افزونتر انقلاب فرانسه یا انقلاب روسیه و عاقبت ناپلئون یا استالین را بیشبینی کند؟من هم نباید در مورد ایران چنین کاری کنم."