خلاصه ماشینی:
"هر چند که فکر نمیکنم«دوآگامین»به تفاوتی که نگری بر میشمارد،وجود داشته باشند،(اما)تقسیمبندیای که او(نگری) در نظر دارد مشخصهای از آثار آگامبن را پیش مینهد که به قدر آثار وی درباره نسبت میان حاکمیت و حیات ناب مورد توجه قرار نگرفته؛حذف ادغامیای که حیات را در بند میکشد و ان را محکوم«سردرگمی خونبار» اشکال دولت مدرن میکند و در عین حال نیز حیات را رها ساخته و ان را در معرض خشونت کور ناشی از تصمیم قدرت مطلقه قرار میدهد.
حتی آگامبن تفکر را رشته پیوندی که سازنده اشکال زندگی در یک زمینه جداناشدنی به عنوان صورت حیات است،میداند و اینکه تفکر تنها در جایی میتواند باشد که«در آن هرگز نتوان چیزی بسان حیات[ناب]را جدا کرد»به روشنی بازگوکننده این مدعای هایدگر است که تفکر شیوه سکناگزیدنی است که جوهرهاش«در جهان بودن»است.
به بیان دقیقتر،آن یک وجود و صورت حیات است«که به ظاهر،دیگر قدرت هیچ تصرفی در آن ندارد»و این مسئله روزنهای به سیاستی متفاوت میگشاید؛ سیاستی که هرچه بیشتر با اخلاق مبتنی بر بالقوه بودن انسان-آنگونه که آگامبن میفهمد-مطابقت دارد.
اینکه این تعریف حتی در فلسفه سیاسی مدرن هم حفظ میشود،در کتاب«لو یاتان»هابز-یعنی آنجایی که حاکم قرت کیفردهی را با«تحمیل مرگ یا بهطور ساده یا با شکنجه»به دست میآورد-آشکار است و نیز در کتاب«الهیات سیاسی»کارل اشمیت که در آن،حاکم به کسی گفته میشود که برمبنای استثنا تصمیم میگیرد؛تا جایی که برای آگامبن،حیات ناب چیزی است که از آن،اشکال گوناگون حیات حذف شده (و بنابراین از آن مستثنا شده)."