خلاصه ماشینی:
"آرنت«وضع بشر»را در اواخر دهه 1950 منتشر کرد و خود مضمون اصلی آن را«آنچه (به تصویر صفحه مراجعه شود) هانا آرنت به واقع انجام میدهیم»توصیف کرد؛یعنی ابتداییترین جلوههای وضع بشر،فعالیتهای بنیادینی که هر انسانی درگیر آنهاست و البته به تعبیر خودش«عالیترین و شاید نابترین فعالیت بشر»یعنی«تفکر»را(که از نظر آرنت عبارت بود از «گفتوگوی بیصدای 2 نفر در وجود یک نفر»؛هر چه باشد برای آرنت،اصل انسان بودن هر آینه،«در جهان بودن»و«با دیگران بودن»بود)از حیطه بررسیاش کنار گذاشت و آن را موضوع واپسین کتابش که به قول خودش جلد دوم«وضع بشر» بود قرار داد؛یعنی کتاب«حیات ذهن».
«کنش»برخلاف «کار»،هیچ محصول نهایی ملموسی ندارد (میبینید که تبیین آرنت از«کنش»،شباهت انکارنکردنیای دارد با توصیف کالینگوود از کار هنری؛جایی که منطق وسیله و هدف مصداق ندارد چون تمایزگذاری بین وسیله-هدف،ماده خام-محصول نهایی،ماده-صورت و طراحی- اجرا،معرف قلمروی صناعت/صنعت (craft) است و حالآنکه هنر به معنی واقعی کلمه با هیچ یک از این تمایزها کار ندارد.
نکته گفتنی درباره نسبت سیاست و هنر یا دقیقتر بگویم فعالیت سیاسی و کار هنری این است که او کار هنری را نابترین شکل«کار» میداند که انسان«کارگر»را میتواند از تراژدی ابزارگرایی/فایدهگرایی در امان دارد و فعالیت سیاسی را نجات بخش ساحت«کنش»میشمارد که همانندی آشکار(و به تعبیر من،«پیوند ساختاری»)با«هنرهای نمایشی»دارد؛عرصهای که در آن،بین اجرا و طراحی یا مواد خام و محصول نهایی تمایز نمیتوان گذاشت و انسان از مقوله وسیله و هدف برون میرود."