چکیده:
کجا میآید؟ آرمانها،بینشها،گرایشها،علایق و سلایق مورخ تا چه اندازه در شکلگیری تاریخ دخالت دارد؟چه چیزی رخدادهای پراکنده،فردی، متغیر و متکثر جوامع انسانی را به رخدادهای تاریخی تبدیل میکند و چرا انسان از میان هزاران رویداد فقط رویدادهای خاصی را گزینش میکند؟ بحث از رابطهء تاریخ با دانشها و پنداشتههای انسان از مباحث بنیادی در نظام شناخت عقلانی تاریخ است که بهندرت در مجامع علمی کشور ما به آن توجه شده است.اغلب میپنداریم که تاریخ حقیقی،تاریخی است که مورخ رویدادها را فارغ از هرگونه آرمانها،آرزوها و حب و بغضهای خود روایت کند. اما،آیا امکان دارد که خارج از دانشها و پنداشتههای انسان،چیزی به نام تاریخ شکل بگیرد؟آیا آنچه که امروز تحت عنوان تاریخ با آن سروکار داریم دربرگیرندهء همهء رخدادهای زندگی انسان است و واقعا همانگونه که اتفاق افتاده روایت شده است؟بشر چه معیاری برای سنجش صحت این روایتها دارد؟اگر بپذیریم که همهء رویدادها ارزش تاریخی ندارند، پذیرفتهایم که تاریخ براساس رویدادهای خاصی شکل گرفته است که بشر احساس میکند ارزش ثبت و ضبط دارند.احساسی که مورخ را هدایت میکند تا پارهای از رخدادها و شخصیتها را تاریخی بسازد از
خلاصه ماشینی:
"اما،آیا امکان دارد که خارج از دانشها و پنداشتههای انسان،چیزی به نام تاریخ شکل بگیرد؟آیا آنچه که امروز تحت عنوان تاریخ با آن سروکار داریم دربرگیرندهء همهء رخدادهای زندگی انسان است و واقعا همانگونه که اتفاق افتاده روایت شده است؟بشر چه معیاری برای سنجش صحت این روایتها دارد؟اگر بپذیریم که همهء رویدادها ارزش تاریخی ندارند، پذیرفتهایم که تاریخ براساس رویدادهای خاصی شکل گرفته است که بشر احساس میکند ارزش ثبت و ضبط دارند.
آیا تاریخ رخدادهای درهم و برهم،پراکنده و بیجهتی است که براساس ذهنیتها، علایق و سلایق مورخان،گزینش شده و در هر دورهای از ادوار روی هم انباشته شده است؟آیا پیدا کردن معنا و مفهوم برای این وقایع پراکنده و غیرمرتبط با یکدیگر و هدفمند کردن آنها،یک اقدام ذهنی و خلاف عقل بشری است یا اینکه برعکس،رخدادهای تاریخی در پس آگاهیها و معرفتی که پشت آنها قرار دارد به تجربههای تاریخی تبدیل میشوند؟آیا یک مورخ بیغرض و بیطرف فقط باید به ذکر رخدادها بپردازد و برداشتهای او نباید در این مسئله دخالت داشته باشد؟ آیا اصولا مفهوم تاریخ تنها با ذکر رخدادهای پراکنده متحقق میشود،یا تاریخ چیز دیگری است؟با این حساب در فلسفهء تاریخ با مفاهیم مهمی چون:رخدادها، آگاهیها یا معرفت تاریخی،تجربههای تاریخی و هدفمندی تجربهها سروکار داریم.
تاریخ در این موضع،همواره با دو موضوع سروکار دارد:یکی مشاهدات و رخدادهایی که به تنهایی و به خودی خود واجد هیچ معنایی نیستند،چون میلیونها رخداد در زندگی اجتماعی بشر اتفاق میافتد اما همهء آنها به تجربههای تاریخی تبدیل نمیشوند و دیگری آن میزان و ملاکی است که براساس آن این رخدادها به تجربههای تاریخی تبدیل میشوند."