چکیده:
اصلاحات سیاسی امان الله درافغانستان، اولین گامی بود که تا آن زمان، در جهت نوگرایی و مدرنیزه کردن این کشور برداشته شد. در این نوشتار، سعی شده تا به این سؤال پاسخ داده شود که اصلاحات سیاسی امان الله خان در افغانستان در چه زمینه ها و چگونه صورت گرفته است؟ ضرورت بحث از این جا ناشی میشود که برای نخستین بار، اقدامات ارزنده ای در این مقطع از تاریخ افغانستان انجام شده است. بررسی اصلاحات سیاسی امان الله، در واقع بازگویی حساس ترین مقطع تاریخ افغانستان است که با تلاش جوانان تحول طلب و ترقی خواه و به رهبری امان الله رقم خورده است. اصلاحات وی هرچند بخش های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را شامل میشود، در این نوشتار تنها به جنبه سیاسی آن می پردازد که عمده ترین بخش در دوره اول اصلاحات او به حساب می آید و نقش اساسی در برون رفت افغانستان از انزوای سیاسی - فرهنگی داشته است. این جنبه هم چنین موجب شد تا نظام خودکامه استبدادی، به نظامی قانون مدار و در جهت نوگرایی تغییر یابد و به ارزش های انسانی در جهت اتحاد درونی توجه گردد.
خلاصه ماشینی:
"نظام سیاسی در افغانستان از زمان شکل گیری حکومت مستقل در آن(1747م/1126ش)، بر اساس سلطنت مطلقه بنا گشته بود و انحصار قدرت و رقابت های درون قبیلهای پشتونیسم در تصاحب آن، نه تنها کشور را به سوی هرج و مرج، تبعیض و بی عدالتی سوق داده و سلب هر نوع آزادی مردم را باعث گشته بود، بلکه پای پدیده شوم استعمار را نیز در آن باز کرد که پس از آن برقراری هرگونه روابط با کشورهای دیگر جز انگلیس ممنوع گردیده بود.
تدوین اولین قانون اساسی افغانستان در نظام های گذشته افغانستان، مثل دیگر نظام های سلطنتی مطلقه دنیا، چیزی جز اراده مطلق العنان پادشاه، بر جان و مال مردم حکم نمی راند، اما امان الله که از جوانان روشن فکر و ترقی خواه جامعه بود وتاج و تخت خودش را مرهون هم کاری و تلاش رفقای آزادی خواه خود میدانست، پس از به دست آوردن استقلال سیاسی افغانستان، در جهت اهداف روشن فکران و اصلاح-طلبان جامعه گام برداشت؛ در جامعهای که شالوده حکومت بر پایه قدرت و استبداد استوار بود و به جای ایجاد رابطه بر اساس قانون، روابط پدرسالارانه قبیله بر آن حکم می راند و روابط حکومت و ملت، هیچ گاه قانون مند و بر اساس برابری، وعدالت و آزادی تعریف نشده بود، بلکه زمام داران که خود را افراد برگزیده خداوند در زمین می خواندند، قانون وضع میکردند و با قدرت خویش اجرا می نمودند و مقاومت در برابر حاکم، به معنای مقاومت در برابر قانون و مخالفت با حاکم به معنای مخالفت با مرجع قانون گذار بود که سلسله آن به خداوند منتهی میگردید."