خلاصه ماشینی:
"(همان،ص 179) کاستلز معتقد است:برای نخستین بار در تاریخ،واحد بنیادین سازمان اقتصادی،نه یک سوژه(چه سوژهء فردی باشد مانند کارفرما و چه سوژهء جمعی مثل طبقه سرمایهداری،شرکت و یا دولت)،بلکه در دنیای جدید،این واحد بنیادین،شبکه است که از مجموعهای از سوژهها و سازمانها تشکیل شده است که بدون وقفه در حال تغییر است در حقیقت منطق شبکه این گونه حکم میکند که هر چیز با ارزشی که تولید کنندهء قدرت،پول و اطلاعات میباشد،در طی جریانهای شبکهها به وجود آید.
(کاستلز(ج)،ص 428) وی شکاف بنیادین و واقعی عصر اطلاعات را در تجزیه درونی نیروی کار در دو بخش میداند:تولیدکنندگان اطلاعاتی و نیروی کار عمومی جایگزین شونده،حذف اجتماعی بخش مهمی از افراد مطرود که ارزش آنها به عنوان کارگر مصرفکننده به پایان رسیده و اهمیتشان به عنوان مردم نادیده گرفته شده است و در نهایت در جدایی منطق بازار شبکههای جهانی جریانهای سرمایه از تجربهء انسانی زندگی کارگران میبیند.
اما در جامعه شبکهای پیشرو،جریان هویتیابی به چه نحو خواهد بود؟ کاستلز معتقد است:در عصر اطلاعات،دولت مدرن زیر تاراج شبکههای جهانی ثروت،قدرت و اطلاعات،قسمت اعظم حاکمیت و استقلال خود را از کف خواهد داد و با افول دولت رفاه، میثاق تاریخی سرمایه و کار و دولت برهم زده شده و بسیاری از سرپناههای تامین اجتماعی از میان خواهد رفت و نهضتهای کارگری با بینالمللی شدن تولید و منابع مالی،از هم گسیخته و کلیساهای عمده که شکلی از دین دنیوی شدهای را دنبال میکنند و به دولت و یا بازار وابسته است،قسمت اعظم تواناییهای خود را در ترغیب رفتارهای مردم از دست خواهند داد."