چکیده:
جریان شرق شناسی و اسلام شناسی در حوزه های دانشگاهی جهان، پیوسته با واکنش های مختلفی از سوی شرق مواجه بوده است. برخی، محققین در این رشته ها را همکاران سیاسی دولت متبوع می دانند و در فعالیت های آنها به دنبال مقاصد استعماری و... هستند. عده ای شرق شناسان را معاند اسلام می دانند. در مقابل این آراء، بعضی شرق و غرب را از یکدیگر جدایی ناپذیر می دانند؛ آنه ماری شیمل در زمره این دسته محسوب می شود. این مقاله سه نوع جریان شرق شناسی را برمی شمارد؛ رویکرد به شرق بر مبنای کتابهایی نظیر هزار و یک شب؛ مواجهه با شرق از طریق مطالعه الهیات و ادیان ابراهیمی؛ و شیفتگی و عشق به شرق؛ و شیمل را در دسته سوم جای می دهد و به تبیین علمی رویکرد شیمل به اسلام، ویژگی های اسلام شناسی وی و اهمیت جایگاه علمی و معنوی او به عنوان اسلام شناس در سطح جهان می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"از این دیدگاه، رویکرد غربیها به مقولة «شرقشناسی» بویژه «اسلامشناسی» تقریبا هیچگاه خوشبینانه یا دست کم واقعبینانه نبوده است: اکثر مستشرقان غربی، در حدود دو قرن به اسلام تاخته و سعی داشتهاند به مسلمین یاد بدهند که دین خودشان را چگونه بفهمند، و بهانهشان هم این بوده که چون تمدن ایشان، اسباب و ابزار بهتری میسازد، پس سخن قرآن و نیز آنچه را که قرآن از آن سخن نگفته است، اعم از این که این سخنان کلام خدا باشد یا، آنچنانکه بسیاری از اسلامشناسان غربی مدعیاند، جمع و تلفیقی از گفتههای انبیای سلف را بهتر از خود مسلمین میفهمند(نصر،352:1375).
در هر صورت طی دو قرن اخیر، تلاش غربیها برای شناخت شرق یکسویه نبوده است، بلکه شرقیها بخصوص مسلمانان نیز تماسهای علمی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با جهان غرب داشته و دارند، با این تفاوت که کمتر در دینشناسی غربیها و نیز کلام و اندیشة دینی مسیحیت مداقه و تحقیق کردهاند و به واقع، رویکرد شرقیها به غرب هیچگاه شاخة عامهپسند و تخیلی نبوده و روحیة استعماری و سلطهجویی بر غرب نیز هرگز مدنظر محققین شرقی قرار نگرفته است.
بر اساس چنین فکری، شیمل نیز فراگیری زبان عربی را از 1937 یعنی از 15 سالگی شروع کرد و اولین معلم او در این زبان، دکتر هانس النبرگ، نویسندة کتاب شرق بود که رسالة دکتریش را دربارة هنر اسلامی نزد متن خطابة شیمل به مناسبت دریافت جایزة صلح اتحادیة ناشران آلمان (فرانکفورت، اکتبر 1995)."