چکیده:
مورد توجه قرار گیرد و متناسبترین برنامههای فرهنگی برای بخشهای مختلف کشور با استفاده از امکانات موجود طراحی گردند. مطالعات در این حیطه پاسخی درخور بیابد. 1.آمایش فرهنگی سرزمین به چه معنا است و ضرورت تهیه و اجرای برنامههای آمایشی فرهنگی شامل چه مقولاتی میشود؟ 2.اصلیترین جهتگیریهای آمایش فرهنگی سرزمین چیست؟ 3.برنامه آمایش سرزمین چه جایگاهی برای ابعاد اجتماعی و فرهنگی قائل شده است؟ 4.آمایش فرهنگی سرزمین چه نقش و جایگاهی در توسعه و برنامهریزی توسعه میتواند داشته باشد و مدل مطالعه و تدوین آمایش فرهنگی شامل چه مراحلی است؟ 5.وضعیت تعادل و عدم تعادلها،برابریها و نابرابریهای فرهنگی،اجتماعی و همبستگی توسعه اجتماعی،فرهنگی و توسعه اقتصادی در کشور چگونه است و نظام برنامهریزی در ناهمگنی توسعه فرهنگی کشور چه نقشی را ایفا نموده است؟ بخش فرهنگ در نظام برنامهریزی توسعه کشور ظرفیت و قابلیت زیادی در بقا و پیشرفت جامعه دارد که اتکا به آنها میتواند پشتوانهای قوی در برنامههای توسعه فرهنگی کشور باشد.این ظرفیتها شامل ظرفیتهای ملی و دینی،اقتصاد،فرهنگ و اشتغالزایی،غنیسازی اوقات فراغت،منابع انسانیبخش،آثار و محصولات فرهنگی و...است.البته در کنار این ظرفیتها، بخش فرهنگ بر پایه یافتههای این نوشتار با تنگناها و چالشهایی مانند غلبه نگاه اقتصادی بر چشمانداز و برنامههای توسعه،عدم تعادل و توازن فرهنگی و نابرابرهای فرهنگی،فضایی و اجتماعی ناشی از عدم تعادلهای اقتصادی و عدم توزیع مناسب امکانات و منابع،اعمال سیاستها و برنامههای توسعه که موجب تشدید نابرابریها و عدم تعادلهای اجتماعی و اقتصادی شده،مواجه است. در کشور با توجه به برخی شاخصهای مورد مطالعه در بخش یافتهها،شکاف توسعه فرهنگی وجود دارد.مسأله مهم در ناهمگنی توسعه فرهنگی کشور کشور علاوه بر نابرابریهای فرهنگی،فضایی و اجتماعی ناشی از عدم تعادلهای اقتصادی و عدم توزیع مناسب امکانات و منابع،وجود ساختار خاص نظام برنامهریزی است.ازاینرو لازمه کاهش تفاوتهای استانی از لحاظ توسعهیافتگی فرهنگی،توجه به برنامهریزی منطقهای و پیروی از سیاستهای متعادل و متوازن در ایجاد فرصت برابر منابع و امکانات و در یک کلام تهیه و اجرای برنامههای آمایش فرهنگی سرزمین است.با عنایت به اینکه در طرح آمایش سرزمین روشن و منظور اولیه استفاده از ظرفیتها و منابع موجود است،در وجه فرهنگی نیز باید استفاده از این ظرفیتها و منابع موجود در ابعاد مادی و انسانی توسعه متوازن تنها در صورتی تضمین میشود که بتوان عوامل فرهنگی را به صورت جزء پیوسته برنامههای راهبردی طراحی کرد.باید این برنامههای راهبردی را با توجه به بستر تاریخی، اجتماعی و فرهنگی هر جامعه تعریف کرد.ازاینرو در مرحله برنامهریزی،باید عوامل فرهنگی را به حساب آورد؛خواه به صورت عوامل محدودکننده که از شتاب توسعه میکاهند،یا به عنوان عواملی که موجبات دگرگونی و تغییر اجتماعی را فراهم میآورند. توجه به برنامههای آمایشی و اینکه این برنامه باید در تمامی برنامههای توسعه ملی کشور سند بالادست قرار گیرد،در سند چشمانداز بیست ساله کشور و برنامه چهارم توسعه ذکر گردیده است.اما مقصود از آمایش در آنجا بیشتر مسائل اقتصادی و زیستمحیطی است.هدف از آمایش از آن دیدگاه،ایجاد تعادل در بخشهای مختلف جهت استفاده از قابلیتها و ظرفیتهای آنها است،نه به معنی تساوی و یکسان نمودن بخشهای مختلف کشور از حیث اقتصادی.نگاه آمایشی در وجه اقتصادی نگاهی جزءنگر و کوتاهمدت است.آنچه باید با نگاه آمایشی مد نظر قرار گیرد،مقوله فرهنگ و برنامههای فرهنگی است چرا که برنامههای فرهنگی در یک نگاه کلنگر،زیرساخت توسعه هر کشور است.مقاله حاضر که به شیوه اسنادی و از روش تحلیل ثانویه بهره برده،بر آن است که برای سئوالات زیر در حد امکان علیرغم خلاء
خلاصه ماشینی:
"با عنایت به اینکه در طرح آمایش سرزمین روشن و منظور اولیه استفاده از ظرفیتها و منابع موجود است،در وجه فرهنگی نیز باید استفاده از این ظرفیتها و منابع موجود در ابعاد مادی و انسانی مورد توجه قرار گیرد و متناسبترین برنامههای فرهنگی برای بخشهای مختلف کشور با استفاده از امکانات موجود طراحی گردند.
شناخت این موضوع از طریق بررسی اسناد مربوط به برنامههای توسعه و چشمانداز و ارزیابی نگرش شهروندان نسبت به تغییرات فرهنگی جامعه و به تصویر کشیدن نابرابریهای فرهنگی، فضایی و اجتماعی و توزیع نابرابر منابع و امکانات و تفاوت در شاخصهای توسعه فرهنگی- اجتماعی در کشور که ضرورت سیاستگذاری و برنامهریزی مبتنی بر آمایش فرهنگی سرزمین را نشان میدهد،امکانپذیر گردیده است.
نمودار پراکندگی ضریب توسعه اقتصادی و ضریب توسعه اجتماعی در بین استانهای کشور (به تصویر صفحه مراجعه شود) ضریب توسعه اقتصادی ماخذ:همبستگی دادههای جدول شماره 3 6-تلفیق یافتهها با توجه به مبحث اول یافتهها مبنی بر غلبه نگاه اقتصادی به چشمانداز و برنامههای توسعه و نیز یافتههای دوم که تداعیگر این موضوع است که با توجه به ظرفیت عظیم فرهنگی فرهنگ اسلامی،مجموعه کارکردهای سازمانها و نهادهای مؤثر در تغییرات فرهنگی جامعه نتوانسته است به طور شایسته شاخصههای اصلی اعتقادی ارزشی و رفتاری را در نسل جدیدی که به تدریج در موقعیتهای اجتماعی قرار میگیرند،استقرار بخشند."