خلاصه ماشینی:
"با آغاز انقلاب اسلامی،عدالت نیز در جامعهء ما، جایگاه اصلی خود را یافت و گسترش روح عدالت،در سرزمینی که سموم خزان ستمها بوستان پرمعنای حیات را به پژمردگی کشانده و فضیلتگرایان را به انزوا رانده بود،در محور اهداف والای انقلاب و مقیاسی مهم برای تمام عملکردها قرار گرفت و چون اسلام و عدالت دو همزاد همیشه قریناند-که تصور یکی بدون لحاظ دیگری بیمعناست-بنابراین فهم پدیدهء انقلاب اسلامی،بدون توجه کافی به بنیادیترین اصل انقلاب، یعنی«عدالت»،فهمی ناقص و ناتمام است؛زیرا این گفتمان،ناموس واقعی انقلاب سترگ اسلامی است و تا زمانی که انقلاب دوشادوش آن حرکت کند و سر بر شانهء آن داشته باشد بالندهتر خواهد شد.
اگر به سنجشی مختصر میان تفکر شیعی و اهل سنت در این زمینه دقت شود،میبینم این اصول جاودانه در فرهنگ شیعی عمق و ژرفای بیشتری دارد و بهطور مسلم در نوع حرکت سیاسی آنان نیز تأثیرگذار خواهد بود؛بهطور مثال،جون اهل سنت حاکمیت سیاسی موجود را توجیه دینی میکردند،32کمتر در حرکتهای اجتماعی،که برای تحقق این اصل مهم به وجود آمده بودند،شرکت میکردند؛برخلاف آنها،شیعیان صرفا اصول مهمی چون عدالت و معنویت را توجیهگر اگر نیروی مخالفی بخواهد هر حاکمیتی را سرنگون نماید، باید ابتدا مشروعیت آن را بگیرد و برای از بین بردن مشروعیت آن،باید ارزشهای آن جامعه را تغییر دهد؛ بهطوریکه ارزشهای جدید مغایر ارزشهایی باشند که نظام بر آن استوار است در نظریهء اسلامی،مشروعیت رهبر را میزان منطبق بودن اعمال و رفتار او بر موازین دینی و عدالت او تعیین میکند."