خلاصه ماشینی:
"بولتمان در ادامه توضیح میدهد که اسطورهزدایی به معنای حذف هر گونه روایت اساطیری از عهد جدید نیست،بلکه شیوهای در تفسیر است که از طریق آن میتوان اساطیر را بازشناخت؛یعنی تفسیری دوباره براساس وجودگرایی و شقوق امکانپذیر این وجود اصیل و نیز درک انسان از جایگاه خود.
بولتمان پرسشهای جدیدی نه دربارهء زندگی،بلکه مفهوم آن دارد:کلیسای اولیه در مسئلهء عشای ربانی یا مواعظ تبلیغی خود چگونه سرگذشته عیسی را بیان کرده است یا چگونه معجزات،اقوال، تولد و بعثت دوبارهء او بازسازی یا به هم بافته شده است؟مبلغان نخستین،بر چه اساسی مسیح را رب حیات دانستهاند؟دگرگونی حیاتی که این مسیحیان تجربه کردهاند و علم آنها به مسئلهء نجات که تا امروز آن را از آن خود میدانستهاند،چرا باید تا این اندازه در اندیشهء آنها نفوذ کند و آنقدر مواعظشان از آنها مشحون شود که مسائلی همچون مضمون اصلی پیام عیسی و حتی شخصیت تاریخی او و نیز علت تأخیر در رجعت قابل رؤیت او تا این اندازه ناچیز و پیش پا افتاده تلقی شوند؟ در این میان یکی از پرسشهایی که مطرح است،چیستی «حقیقت الهی»است.
24 نتیجهء کلام آن که اگر اساطیر انجیلی باید تفسیر شوند،چگونه این کار باید انجام شود؟این حقیقت نهفته در پس اساطیری که کلید تفسیری درست و معتبر خواهند بود،چگونه به دست میآید؟ بولتمان مدعی است که این اساطیر باید رازگشایی شده و براساس فلسفهء وجودی تفسیر شوند؛یعنی معنای حقیقی اساطیر در چگونگی برداشت و فهم ما از وجود انسان است،پس اساطیر نباید براساس «کیهان شناختی»بلکه«انسان شناختی»یا به تعبیر رساتر«وجود- شناختی»تفسر،شوند."