چکیده:
هدف اصلی این پژوهش بررسی تأثیر روش یادگیری مبتنی بر خود بر هوش هیجانی
دانشآموزان دوره راهنمایی شهر اصفهان است.نمونه مورد مطالعه شامل 60 دانشآموز(30 دختر و 30 پسر)بود که به صورت تصادفی
انتخاب شدند و به دو گروه آزمایش و گواه تقسیم گردیدند.در گروه آزمایش روش یادگیری
مبتنی بر خود طی 12 جلسه دو ساعته به دانشآموزان آموزش داده شد و افراد گروه گواه
در فهرست انتظار قرار گرفتند.ابزارهای مورد استفاده آزمون هوش هیجانی کوپر و آزمون خود کنترل روزنبام بود.روش
پژوهش نیمه تجربی همراه با پیشآزمون، پسآزمون با گروه گواه بود.نتایج تحلیل
واریانس و کواریانس با نرمافزار SPSS نشان داد که روش یادگیری مبتنی بر خود بر افزایش هوش هیجانی دانشآموزان مؤثر
است(5/0 P ).
خلاصه ماشینی:
"جدول 2-بررسی معناداری تأثیر گروه در مقیاسهای هوش عاطفی و خود کنترلی همانطور که دادههای جدول 2 نشان میدهد، بین دو گروه در مهارتهای درون فردی هوش هیجانی(008/0- P )و مهارتهای بین فردی هوش هیجانی(04/0- P )تفاوت وجود دارد و چون میانگین نمرات در گروه آزمایش بیشتر از گواه است، پس یادگیری مبتنی بر خود در افزایش مهارتهای درون فردی و بین فردی آزمودنیها مؤثر بوده است.
در مورد متغیر خود-کنترلی نیز همانطور که جدول 2 نشان میدهد، پس از بررسی پیشآزمون و نمرات وضعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده، بین نمرات پسآزمون خود-کنترلی دو گروه گواه و آزمایش تفاوت معنادار وجود دارد(001/0- P )چون میانگین نمرات خود-کنترلی در گروه آزمایش بیشتر از گروه گواه است پس اجرای شیوه یادگیری مبتنی بر خود توانسته است میزان خود-کنترلی دانشآزمون را افزایش دهد.
همچنین این نوع آموزش موجب افزایش مهارتهای درون فردی هوش عاطفی میشود که شامل آگاهی از عاطفه خود، ابراز عاطفی و هدفمندی است و با نتایج آرگیلد و همکاران(1996)مطابقت دارد و دانشآموزان با استفاده از این شیوه به این نگرش دست مییابند که«من افکار و احساساتم را مهار میکنم، احساسات من از افکارم نشأت میگیرند، بنا بر این من به خودم یاد میدهم که افکار و احساسات و بالاخره عملکردم را مهار کنم».
1-با توجه به اینکه مهارتهای بین فردی و درون فردی از عوامل مؤثر بر موفقیت شغلی، تحصیلی و زندگی خانوادگی است، بنا بر این اهداف اولیه و مهم مدارس باید مبتنی بر ایجاد و افزایش این مهارتها باشد، در صورتی که مدارس ما بیشتر به افزایش محفوظات و هوش منطقی( IQ ) کودکان تأکید میکنند تحقیقات نشان داده که افراد باهوش لزوما افراد موفقی نیستند(گلمن، 1379)."