چکیده:
بحث و پرسش از پیوند اقتصاد با فلسفه،سابقهای طولانی دارد؛هرچند که اهمیت موضوع از دههء 1920 به بعد بیشتر شده است.تأثیرپذیری اقتصاد از پارادایم اثباتگرایی منطقی در دهههای 1920 و 1930 و تداوم این تأثیر در شکلگیری جریان اصلی اقتصاد(یعنی نئوکلاسیک)در دهههای 1950 و 1960،حساسیت پژوهش در عرصههای ذکرشده را بالا برده و تحولات فلسفهء علم از 1970 به بعد و تأثیرگذاری پارادایمهای جدید در اواخر قرن 20 و اوایل قرن حاضر،بر اهمیت بحث افزوده است.در این مقاله تلاش شده است در این زمینه کاوشی انجام شود.قسمت اول مقاله به طرح موضوع و معرفیهای کلی و قسمتهای دوم تا چهارم به تحلیل محورهای اصلی ارتباط فلسفه و اقتصاد اختصاص دارد و در انتها بر نگات مهم تأکید میشود.
خلاصه ماشینی:
"قبل از ارائهء این سؤالها تأکید یک مطلب ضروری است و آن اینکه همانگونه که ملاحظه میشود،عناصر مختلفی وجود دارند که محور مشترک بحث فلسفه و اقتصاد هستند؛یعنی هم بحثهای متافیزیکی و وجودشناختی،هم ابعاد متدلوژیکی و معرفتشناختی،هم مقولههای ارزشی و هم عناصر اثباتی و کارآمدی و هم بحث رفتارها و فرضهای مربوط به آنها و پیوندهای اجتماعی و سیاسی اقتصاد و امثال آن در این رابطه مطرح هستند.
گریزهایی از کتاب نظامهای اقتصادی(نمازی،1382)،رویکرد و روش در علم اقتصاد(رئیس دانا،1383)،درآمدی بر روششناسی علم اقتصاد(دادگر،1384 الف)،مباحثی در فلسفهء اقتصاد(کرمی،1384)،و ویژهنامهء نهادگرایی تکاپو،نشریهء جهاد دانشگاهی دانشکدهء اقتصاد دانشگاه تهران(1384)،اقدامات دیگری در توضیح ارتباط فلسفه و اقتصاد بوده است.
دیگر آنکه ملاحظات اخلاقی و عدالتخواهی و ملازمات انواع مردمسالاری(دینی،اخلاقی و سکولار)مطرح خواهد شد و حتی اقتصاد با رویکردی دینی نیز قابل جمع خواهد بود(هرسچ1،1977) پیوند اقتصاد و فلسفه از منظر مکاتب اقتصادی علاوه بر ارتباط متدلوژیک،معرفتشناختی،اخلاقی و اجتماعی بین فلسفه و اقتصاد،که در آنها به طور عمده به ابعادی از تکامل علم اقتصاد توجه میشود،این پیوند در ساختار اندیشهء مکاتب اقتصادی نیز ریشه دارد-که همانگونه که ملاحظه میشود-آن هم با تولید پارادایمهای علمی بخصوصی از هرمکتب بیرابطه نیست.
تأثیرپذیری عقاید و تئوریهای اقتصادی از تحولات پستمدرنیسم،بروز اندیشههای مبتنی بر هرمنوتیک،کاربرد روشهای جدید فازی و عقاید در حال رشد در دنیای پس از جهانیسازی،مؤیدی دیگر در این باره است که ارتباط فلسفه و اقتصاد در آنها فراگیری زاید الوصفی دارد(دادگر،1383)."