خلاصه ماشینی:
"به همین دلیل،باید در مبحث"پایان تاریخ"دقیقتر بنگریم و ببینیم آیا این مقال،یعنی حکم انحلال تاریخ،از جانب اندیشه"پسامدرن"آمده است، و اگر چنین است،باید از خود بپرسیم، «آیا تئاتر باید ازآنروگردان باشد یا، با شناخت تفاوتهایی که در این مبحث وجود دارد،از گونهای از آن استقبال نماید و،برای جدل با گونهای از سخن"پایان تاریخ"که در دل نظام سلطهگری مثل آمریکا جان گرفته است،صحنه را به غوغای تاریخ تبدیل نماید؟» با این احوال بهتر است نخست به بررسی لایههای معنایی تاریخ و نیز "پایان"آن بپردازیم و پیوند هر حالت تاریخ را با تئاتر اندکی دقیقتر بررسی نمائیم،چرا که،متأسفانه،گاه چنان از واژه"پسامدرن"استفاده میشود که،در عالم نظر،کسی مثل فرانسیس فوکویاما،نظریهپردازی که از آوازهگری برای سیاستهای پنتاگون آغاز نمود و اینک نیز آوازهگر"لیبرالیسم اقتصادی نوین" شده است،با ژاک دریدا،که نقاد اوست و هرگز به تاریخ پشت و یا "پایان"آن را اعلام نکرده است، همسنگ میآید.
آنوقت از خویش میپرسیم:آیا آنچه بر ضمیر ما مینشیند همان است که آنرا ادا میکنیم یا ضمیر ما به قول شاعر میتواند بگوید،"بر زبان نامده است آنکه منم"؟اگر زبان چنین است، ادراکات ما که توسط زبان"اجتماعی" میشوند تا چه اندازه نسبیاند؟حال اگر به نمایشنامه روسمر سهولم اثر ایبسن نظری بیندازیم،متوجه میشویم که این متن با یورش به جزم اندیشیهای واپسگرایان و آرمانخوهان،پیشگوئی همین نظر را میکند و بعد بکت و یونسکو با الهام از"اصل عدم قطعیت"و نیز نظریه زبان به عنون"بازی"،که برخاسته از نظر ویتگنشتاین درباره فلسفه زبان بود،صحنه را به آن چیزی میکشانند که تئاتر فلسفی (The Theatre the Absurd) نام گرفت و از جمله حرکتهایی بود که در مقابل روشنگری،مدرنیت و آرمانشهر سخن بسیار برای گفتن داشت و دارد."