چکیده:
آقای پیمان به مراحل سپری شده جامعه پیش از رنسانس اشاره دارند و به سه انقیاد فکری ـ فرهنگی، اقتصادی اشاره میکند و در نهایت جامعه ایرانی را دارنده این سه انقیاد دانسته و میکوشد تا با توضیحاتی راه رسیدن جامعه ایرانی به مدرنیزاسیون را شناسانده و مردم را در مسیر آن قرار دهد و راه چاره معرفی کند.
خلاصه ماشینی:
"از جمله میتوان به گستردگی وابستگی و انقیاد فکری بخش قابل توجهی از جمعیت و محرومیت آنها از آزادی تفکر و انتخاب و استقلال وجدان در تشخیص و داوری و اتکا به رأی خرد خویش اشاره کرد و مشابه آن را در عادت رایج و تمایل مسلط به اقتباس و تقلید و دنبالهروی بخش قابل توجهی از فعالان فرهنگ و سیاست از تولیدات فکری و فرهنگی و از نظریهها و مدلهای نظامات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حالت تسلیم و وادادگی برخی به هر پدیدهای که برچسب «مدرن» دارد، از رفتار و روشهای زندگی تا اندیشه و اعتقاد مشاهده کرد و نتیجه گرفت وقتی خودآگاهی و آزادی درونی (مثبت) تحقق نیافته و خرد انتقادی که شاخصه اصلی انسان عصر جدید است، شکل نگرفته، چگونه میتوان از خاتمه دوران انقیاد سخن گفت؟در مناسبات میان اعضای حکومت و مردم و میان گروههای مختلف، در حوزه قدرت یا جامعه سیاسی، نشان اندکی از شاخصههای دوران بلوغ عقلی، یعنی عقلگرایی، فردانیت، برابری، آزادی، اومانیسم، دموکراسی و حقوق بشر را میتوان یافت.
اما همانگونه که برای تحقق و تثبیت اهداف توسعه سیاسی و اجتماعی (آزادی، دموکراسی، عدالت و توسعه) بسترسازی اجتماعی مناسب ایجاد و تغییر و نوسازی فرهنگی و دینی نیز با کاستیهای مشابهی همراه شد و درنتیجه اولا آگاهیهای نوین (آموزههای نواندیشی دینی) از محدوده روشنفکران فراتر نرفت و در میان تودههای مردم پراکنده نشد، ثانیا در این مورد هم میان ذهنیت افرادی که با برداشتهای جدید از دین آشنا شدند و منش و شخصیت اخلاقی و هستی اجتماعی مردم که همچنان تحت تأثیر الگوهای فرهنگی دیرین بود، شکافی پدید آمد که به خاطر فقدان بسترهای مناسب اجتماعی برای تجربه و عمل جمعی هدفمند (پراکسیس) بر محور اصول و ارزشهای نوین، تاکنون پر نشده و به صورت مانعی جدی راه برون رفت از مرحله کنونی را سد کرده است."