چکیده:
در این مقاله، درباره پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و قرآن کریم، گفتاری غیرصحیح مطرح گردیده و مسلمانان، جریانهای سیاسی و احزاب موجود در کشورهای اسلامی، اقلیتهای مسلمان مقیم کشورهای غربی و حکومتهای کشورهای اسلامی مورد اتهام واقع شده، بدون ارائه اسناد و مدارک اثباتکننده که ادعاهای بیاساس درباره آنان شده است. آقای کراوس مدعی است که ماهیت واقعی اسلام توتالیتاریسم است و آنچه در غرب درباره اسلام ادعا میشود، خشونتی است که از اسلام و مسلمانان بروز داده میشود و آنچه بهعنوان اسلام یکپارچه هست و توسط گروهی از مسلمانان مطرح میشود فریبی بیشتر نیست و نوع تروریستهای جهان از میان مسلمانان برخاسته و در گسترش خشونت در جهان نقش داشتهاند. همه این عوامل از اسلام بهعنوان جنبشی چند سویه در جهان ساخته و مسلمانان نیز به تبع آن یکدست نیستند. وی اسلام را پشتوانه استبداد شرقی و موثر در فرهنگ میداند که مانع تحقق حقوق بشر و آزادی است.
خلاصه ماشینی:
"با رعایت انصاف میتوان گفت که این جامعهشناس آلمانی (و نه اسلامشناس) رهیافتهای صحیحی نیز نسبت به اسلام دارد، مثلا آنجا که میگوید: «در دین اسلام قوانین «الله» که به عنوان آفریننده قادر مطلق جهان و انسان که در قرآن به گونهای جاودانی و قطعی مقرر شدهاند، تنها دربرگیرنده بیانات معنوی و راهنماییهای مربوط به مناسک دینی نیستند، بلکه قواعد، دستورات و رهنمودهایی برای همه گستره زندگی هستند که شخص مؤمن باید از آنها پیروی کند و بر پایه این جدایی دین از دولت اساسا در اسلام منتفی است.
. اسلام اولا؛ حداقل اعتقاد شیعه بر این است که آیات قرآن و گزارههای دینی مطابق با عقل و خرد بوده و لذا فلاسفه اسلامی تمام مسائل مربوط به اعتقادات را با ادله عقلی طرح و اثبات نمودهاند و اصولا اعتقاد شیعه (و معتزله) بر آن است که با عدم پذیرش عقل به هیج وجه دین قابل اثبات نیست و البته این امر منافات ندارد با این که پس از اثبات اصل دین بهوسیله عقل، خود دین یکی از منابع معرفتی انسان شده و بهخصوص در اموری که از دسترس فکر و عقل انسان بهصورت موقت یا دائمی به دور است راهنمای انسان باشد، یا مثلا در بعضی از مسائل برای رعایت مصلحت کلی انسان یا جامعه خط قرمزهایی برای موضوعات فکری انسان وضع نماید و این خط قرمزها در واقع خلاف عقل نبوده بلکه بر پایه عقلی استوار خواهد بود."