چکیده:
ارائه طرح «نظم نوین جهانی» با محوریت ابرقدرت باقیمانده از جنگ سرد و ناکارآمدی این نظام تک قطبی و عدم پذیرش و عدم اقبال سایر قدرتهای مطرح جهان، به اثبات رساند که دنیا، دیگر جایی برای سیطره یک ابرقدرت نمی باشد. در نتیجه اندیشمندان غرب به ویژه آمریکا سعی کردند با ارائه نظریاتی مثل «پایان تاریخ» (فرانسیس فوکویاما) و «برخورد تمدنها» (ساموئل هانتینگتون) همچنان بر طبل حاکمیت و سلطه غرب بکوبند و جهان را از دیدگاه سلطه جویانه و سلطه گرانه غرب ببینند. اکنون که دو دهه از پایان نظام دوقطبی میگذرد، جهان همچنان در دوران انتقالی بهسر میبرد و نه تنها هیچگونه نظام ثابتی به عنوان جایگزین نظام دوقطبی، مطرح و تثبیت نشده است، بلکه نوعی آنارشیسم بر روابط بین الملل حاکم می باشد که نظریه پردازان غربی، نه توجیه مشخصی از آن دارند و نه قانونمندی ثابتی برای آن تعریف کرده اند.
در این میان، نهضت امام خمینی(قدس سره) نظام سلطه گرانه باقیمانده از عهدنامه «وستفالیا» را بهصورت جدی به چالش کشانده و باعث بیداری اسلامی و افزایش آگاهی ملت های تحت سلطه در کشورهای استعمارشده و استعمارزده شده است. ایران اسلامی رهبری اردوگاه جدیدی از سلطه ستیزان را برعهده گرفته که در تقابل با نظام سلطه غرب محور می باشد بهگونه ای که روابط بین الملل را بر پایه های جدید استوار می نماید که چه از نظر ساختاری و چه از نظر محتوایی و مفهومی با آنچه تاکنون در ادبیات علوم سیاسی و روابط بین الملل آورده اند، شباهتی نخواهد داشت. با توجه به این تحول مهم و تحولات بعد از آن، در این رساله، پارادایم جدیدی ارائه می گردد که آنرا «برخورد با سلطه» مینامیم.