خلاصه ماشینی:
"اگر معتقد باشیم که همسویی تصوف و تشیع در دوران ایلخانان و پس از آن زمینه را برای حکومتهایی که صبغه ملی داشت در ایران فراهم کرد بایستی ابتدا موضوع را بازتر کنیم:آیا گرایش به تصوف یک واکنش منفی در برابر مذهب رسمی سلجوقیان بود، یا یک راهحل مقطعی در برابر ایلغار مغول؟آیا تبلیغ، در راستای دست شستن از دنیا و دور بودن از امور دنیوی و فعالیتهای اجتماعی و فقر اختیاری بازتابی از سرخوردگیهای اجتماعی و سیاسی بوده است و یا آنطور که ادعا میشود گرایش به سوی اسلام واقعی که منزه از جنجالهای مذهبی و سیاسی است؟این نکته قابل اهمیت است که اغلب جریانهای گوناگون تصوف و عرفان اسلامی، چه آنهایی که تابع مذهب رسمی بودند و چه آنهایی که مخالف آن بودند در یک امر باهم پیوستگی و وجه مشترک داشتند که هر فردی میتواند از طریق تزکیه نفس و رهایی از هوسهای جسمانی و ترک علائق دنیوی و پرهیزگاری و سیروسلوک، بیواسطه به حقیقت تام واصل شود و خود مستقیم با خداوند تماس یابد و در مرحله عالی که حقیقت نامیده شده است به خداوند بپیوندد و متصل شود البته این راه گریزی بود برای ابتلائات اجتماعی و سیاسی، اما واقعا توجه مالکان و سرمایهداران شهری به سوی این مشایخ براستی در ذهن ساده آنان فریبی بود برای خالی کردن جیب مردم یا حکایتی از اندیشهای مذهبی درخور تأمل؟اکنون بسیار مشکل است که بپنداریم این خانقاهها دکانهایی بودهاند برای فروش کالاهایی از نوع بیرمق کردن تودههای مسلمانان در برابر حاکمیت فراگیر نیروهای سلطهگر و اذناب آنها."