چکیده:
یکی از پرسشهایی که اخیرا مطرح شده است که ملاصدرا پایهگذار مشرب جدید در فلسفه و عرفان به عقل معاش انسانها عنایتی نداشته و رویکرد مسلط در تفکر و اندیشه او پرداختن به عقل معاد و امور معنوی و اخروی مردم بوده است و اگر مطالبی هم در این زمینه دارد برگرفته از مطالب فلاسفه پیشین چون فارابی و ابنسینا بتبع افلاطون و ارسطو میباشد،بدین سبب بر آن شدیم تا نظریات این فیلسوف شیعی را در درباره رئیس اول مدینه و شرایط و صفات او که یکی از مسائل مهم فلسفه سیاسی است و از ارزش تطبیقی بالایی برخوردار است،در مقایسه با نظریات فارابی عرضه نماییم تا معلوم شود که چگونه او توانسه در پرتو تعالیم قرآنی و روایی بخصوص تعالیم امامان شیعه که بخش قابل توجهی از آنها ناظر به مباحث سیاسی و اجتماعی است،نظریات جدیدی راارئه بدهد.پرواضح است که او نمیتوانسته نسبت به آنها بیتفاوت مانده و به تفسیر و تبیین آنها نپردازد.
خلاصه ماشینی:
"برای کسی که میگوید:«ذات پروردگاری، این عالم را بمنزله یک شهر کامل قرار داده است که در آن مساجد و محل عبادت برای پیروان ادیان الهی است و حکومت بر تمام زمین را خلافت کوچک انسان کامل میداند»منافع ملی چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟ قبلا اشاره کردیم که ملاصدرا به آراء فارابی و غزالی و بعضی دیگر از صاحبنظران نظر داشته و در افکار آنان تأمل میکرده است اما در بسیاری از آثار خود و بخصوص در شرح اصول کافی به واقعیت سیاست متداول پرداخته و شرایط حاکم و حدود قدرت او را موردبحث قرار داده و گفته است:«اگر پادشاه نباشد رضایت همگان برای اعطای منصب قضا به شخص عادل و نصب او کافی است.
با آنچه که درباره«خلیفه خدا»و نیز عرفای ربانی دانستیم معلوم میشود که ملاصدرا برای خلیفه خدا فر ایزدی ناشی از جایگاه و نحوه وجودش در دو قوس وجودی و برای عرفای ربانی ناشی از ارتقاء آنها به عالم بالا با علم حقیقی و عمل نیک و اتصال به حق، قایل است و بهرحال آنچه که موردنظر اوست ظاهرا همین رهبری کاریز ما است ولی توجه هم دارد که اغلب مردم زیر بار آن نمیروند و یا نرفتهاند لذا درباره حالت اضطراری که پادشاهی نباشد و مردم خود قاضی انتخاب کنند معلوم میشود که او بنا به فرض مذکور که شبیه«حالت طبیعی»است نظریهیی دارد،که براساس آن مردم در حالت مفروض حق حیات و مالکیت دارند و فقط برای ایجاد و دوام نظم و امنیت به نوعی توافق اجتماعی جهت تعیین قاضی میرسند و با قاضی همکاری میکنند."