چکیده:
گفتار حاضر بر آن است که توجه به تاریخ فلسفه فرع بر ظهور تفکر تاریخی در دوره مدرن است.در سایه پرسش از ماهیت طبیعت در دوره مدرن و بسط اصول و قوانین آن در حوزه حیات انسانی،پرسش از ماهیت تاریخ نیز پیش آمد،لذا تاریخ در شمار یکی از منابع شناخت درآمد.هگل با پرسش از ماهیت تاریخ فلسفه آنرا نهاد تاریخ جهان تلقی کرد.در درس گفتارهای خود در این باب ابتدا از چیستی تاریخ فلسفه سخن راند و سپس ادوار تاریخ فلسفه را در سیر جغرافیایی آن از شرق به غرب مطابق اصول تفکر تاریخی خود روایت کرد.مقاله حاضر شرحی از این ماجرا را با ابتناء بر متون درس گفتارها بر عهده گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"2. دیباچه درس گفتارهای تاریخ فلسفه هگل در پیشگفتار سترگ خود بر پدیدارشناسی روح مینویسد:«نوشتن دیباچه بر اثر فلسفی نه تنها بیهوده مینماید بلکه درخور اثر فلسفی نیست و بسا که با هدف آن ناسازگار باشد.
از دیباچه درس گفتارها نیز سه ترجمه به انگلیسی موجود است که مشخصات کتابشناختی آنها بدین قرار است: Lectures on the History of Philosophy, trans.
34 هگل در ادامه دیباچه به شرح نسبت دین و فلسفه از یکسو و علم و فلسفه از دیگرسو میپردازد و آنگاه تاریخ فلسفه را به دو دوره قدیم وجدید تقسیم میکند و قرون وسطی را نیز دورهگذار میخواند.
این دگرگونی سرمشقی برای الهیات و کلام ما بعد اصلاح دینی را فراهم نمود که فی الجمله در مقابل نظر فلسفی قرار میگرفت لذا فلسفه قربانی اقتضائات و انتظارات کلیسایی شد و از بسط خود بعنوان امر مستقل باز ماند.
60 با اینکه هگل سهم آنسلم را در تکوین فلسفه نظری نادیده نمیگیرد اما بر آنست که وحدت فکر و وجود و ببیان دوره مدرن وحدت سوژه و ابژه در برهان وجودی او از پیش مسلم انگاشته شده و صرفا امری سوبژکتیو بوده است.
البته هگل تذکر میدهد که سهم عمده کانت چنانکه باید فلسفی نیست بلکه پدیدار شناختی است و او تنها تمهید مقدمات برای پیشرفت فلسفه را تدارک کرد.
پس سیر تاریخ فلسفه بسوی مطلقی خواهد بود که اولا از ثنویت فکر و وجود که بانحاء مختلف در فلسفه ظاهر شده است بگذرد؛ثانیا این جمع مابین فکر و وجود در مقام تفکر فلسفی بایستی استوار بر روش استنتاجی و اجمالا استوار بر روشی باشد که هگل آنرا روش دیالکتیکی یا پدیدارشناختی در معنای تاریخی آن مینامد."