چکیده:
اغلب اهل تحقیق و تأمل درباره حکمت متعالیه،به موضوع انسانشناسی خاص ملا صدرا،تنها از منظر کتاب نفس اسفار اربعه(کتاب چهارم،سفر چهارم) پرداختهاند و به تقریرات صدر المتألهین در آن کتاب و نسبتی که با مباحث نفس فلاسفه و حکمای پیشین داشته-و خود ملا صدرا آن مباحث را در سرتاسر کتاب نفس اسفار آورده است-بسنده کردهاند که خود نوعی ترجمه است تا تحقیق و شاهد موضع فقدان اثر و یا آثاری مستقل و مرجع تحقیقی در زمینه انسانشناسی حکمت متعالیه است.
در این مقاله با نگرش به تمامیت و کلیت و جامعیت حکمت متعالیه و مشی حکمی و فلسفی ملا صدرا،و با بهرهمندتی از آثار و روششناسی ویژه صدر المتألهین، تلاش خواهیم کرد اصو انسانشناسی ملا صدرا را مورد پژوهش قرار دهیم.
پرسش و پژوهش در باب انسانشناسی خاص ملا صدرا و حکمت متعالیه،مسئله اصلی و موضوع اساسی این مقاله است و غرض از این پژوهش عبارتست از:اولا،فهم و درک بهتر و عمیقتر مقوله انسانشناسی در حکمت متعالیه با موضوع انسانشناسی،ثالثا،استنباط و استخراج مضامین و مفاهیم و معانی حکمی و فلسفی و بتعبیر دیگر حقایق وجودی انسانشناسی برای بهرهمندی و استفاضه در مسیر سیر کمال آدمی در دوران کنونی و آتی،و رابعا،طرح و پیشنهاد اصول و قواعدی که در شناخت شاکله اصلی انسانشناسی ملا صدرا میتواند مؤثر افتد.
خلاصه ماشینی:
"پرسش و پژوهش در باب انسانشناسی خاص ملا صدرا و حکمت متعالیه،مسئله اصلی و موضوع اساسی این مقاله است و غرض از این پژوهش عبارتست از:اولا،فهم و درک بهتر و عمیقتر مقوله انسانشناسی در حکمت متعالیه با موضوع انسانشناسی،ثالثا،استنباط و استخراج مضامین و مفاهیم و معانی حکمی و فلسفی و بتعبیر دیگر حقایق وجودی انسانشناسی برای بهرهمندی و استفاضه در مسیر سیر کمال آدمی در دوران کنونی و آتی،و رابعا،طرح و پیشنهاد اصول و قواعدی که در شناخت شاکله اصلی انسانشناسی ملا صدرا میتواند مؤثر افتد.
قوه نظری نیز چهار مرحله دارد:عقل هیولانی که عقل بالقوه و مادی است و صرفا قابلیت قبول صور را دارد،عقل بالملکه که تنها حقایق ساده و ابتدایی را درک میکند،عقل بالفعل که دیگر نیازی به ماده ندارد و تنها به اثبات نظری میپردازد،و عقل مستفاد که عقل فعال است و به مبدء الهی تمام موجودات متصل است و عالیترین مرحلهیی است که انسان میتواند به آن دست یابد و غایت عالم وجود *تفلسف و حکمتورزی ملا صدرا درباره متعل انسانشناسی(نفس انسانی)در واقع،تلاشی فلسفی برای بیان حقایق و ایضاح دقایق ذات انسان است،چنانه مراد از نگارش و پرداختن اسفار اربعه انکشاف حقیقت وجود و موجودات و بیان سفر عقلانی و عرفانی انسان بوده است.
از این طریق صفات و ملکات حمیده و اوصاف درونی صالحه در نفس آدمی پدید میآید و ظهور پیدا میکند،و از سوی دیگر عوارض سوء و فسادانگیز و تباهگر از حیطه نفس انسانی برحذر میگردد،و بدینسان انسان به ساحت معقولات که ساحت مجردات و پاکی است وارد میشود و نفس خود را با آموزههای دینی و حکمی تربیت میکند و پرورش میدهد و زندگی صالحه و حیات طبیه که غایت خلقت انسان است حاصل میشود،زندگییی که در آن هیچ نقصی و آلودگی نیست و در معرض لغو و تأثیم قرار نمیگیرد."