خلاصه ماشینی:
"ظاهرا چنین پنداشته میشود که ترکیب اسلام با علم و فناوری غرب،مسلمانان را توانا خواهد ساخت تا در هدایت و رهبری جهان صاحب برتری شوند؛اما این عقیده رایج مسلمانان از آغاز قرن بیستم،تقریبا در سالهای سقوط امپراتوری عثمانی،دستاوردی نهچندان قابل ذکر داشته است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) بهترین مغزهای اسلامی با بهکارگیری نهایت درجه استعداد خود در مورد پی بردن به چگونگی وارد کردن این علم و فناوری کار کردهاند،اما تاکنون همچنان نقش ستاننده داشتهاند و تنها کاری که موفق به انجام آن شدهاند خدمت به غرب بوده است؛بهصورت ماندن در غرب برای بهرهگیری از آموزش تخصصی آنها،یا بازگشتن به وطن با شکل جدیدی از سیاست استعماری استکباری.
این تصور موجب ایجاد تحرک در عصر اکتشافات گردید که در آن کلیسا متوسل به علم و «صنایع ماشینی»شد،تا کریستف کلمب را وادار به یافتن راهی دیگر به آسیای مرکزی برای نیل به اهداف بیشتر دینی و کمتر اقتصادی نماید و بدین ترتیب از پشت به مسلمانان حمله کند.
اما چه چیز در این فرهنگ عقلانیت است که ضمیر ناخودآگاه مسلمانان را بیچون و چرا به سوی خود جذب میکند؟چه چیز آنان را به لحاظ روانی متمایل به آن میکند؟چگونه آنها آماده قبول آن میشوند؟پاسخ به این سؤالات، که خود موضوع تحقیق دیگری خارج از حوصله این مقاله است،اندکی مشکل مینماید و بدون کمکگیری از مفاهیم بسیار دقیقتر اسلامی ممکن نمیباشد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) با بازگشت به اهداف کنونیمان،این عقلانیت مورد بحث است که بهگونهای غیر مستقیم مسلمانان را عوض میکند و به تدریج به سبب احساس وفاداری آنها به مبارزات سیاسی و دیگر مسائل که جنبش اسلامی با آن مواجه است خرد و نابود میشود."