خلاصه ماشینی:
"6 توضیح دو پاسخ صدر المتألهین الف:ملاک و معیار اختیاری بودن کاری این است که آن فعل مسبوق به اراده باشد،نه این که ارادهء آن فعل نیز مسبوق به ارادهء دیگری باشد تا تسلسل ارادهها لازم آید زیرا واجب الوجود تعالی متصف به ارادهء ذاتی و ازلی میباشد پس اراده او از ذات هستی وی سرچشمه میگیرد و مسبوق به اراده دیگری نیست و در عین حال بدون شک آفریدگار یکتا عالیترین مرتبه اختیار را دارا است در حالی که اگر فاعل مختار کسی باشد که ارادهء او بر کاری،مسبوق به اراده دیگری باشد دیگر اراده،صفت ذات خدا نخواهد بود گذشته بر این اشکال،تسلسل ارادهها در مورد خدا نیز وارد خواهد شد و این هر دو(اراده،صفت ذات نباشد،تسلسل ارادههای غیر متناهی)نادرست و باطل است بنابراین نفس انسانی نیز فاعل مختار است یعنی بر کارهای خود اراده دارد ولی دیگر این اراده او متعلق اراده دیگری نیست،بلکه از ذات و هستی نفس سرچشمه میگیرد اگر چه ذات و هستی او آفریده خدا میباشد لکن خداوند او را این گونه آفریده است که اختیار و اراده از متن هستی و نهاد ذات (5)-سیر حکمت در اروپا ج 3 ص 275.
اینک برای روشن شدن مطلب فشردهای از گفتار بعضی از این صاحب نظران را تحت چند عنوان بررسی میکنیم: الف:اراده،علت تامه فعل نیست کارهای انسان با تحقق اراده نیز همچنان تحت سلطنت و اختیار«نفس»میباشد اگر اراده علت تامهء آن بود چنین اقتدار و اختیاری برای«نفس»وجود نداشت آنچه موجب این شده است که حکماء اراده را علت تامه فعل بشمار آورند،التزام آنان به قاعده«الشیء ما لم یجب لم یوجد»[پدیده تا وجوش واجب و حتمی نگردد موجود نمیگردد]میباشد،آنان این قاعده را نسبت به همهء پدیدههای امکانی تعمیم داده و افعال ارادی انسان را نیز مانند معالیل طبیعی مشمول آن دانستهاند و نیاز و فقر ذاتی ممکن به علت را دلیل بر مدعای فوق دانستهاند."