خلاصه ماشینی:
"فخر رازی در تفسیر آیهء استدلال کردهاند که خدا جسم نیست که مرکب از اعضا و اجزایی باشد و در مکانی و جهتی قرار گیرد و اگر خدا جسم بود، باید احکام جسم نیز بر او درست آید»، آنگاه به کتاب ابن خزیمه توجه پیدا میکند و میگوید او نام کتابش را توحید نهاده ولی در حقیقت،کتاب شرک است سپس اضافه میکند:«او مردی کمفهم و کم خرد بوده است»،آنگاه عبارات او را دربارهء خدا نقل میکند.
تا اینجا ایشان از اظهار عقیدهء واضح خودداری کرده و معتقد است ما هیچکدام را برای خدا اثبات نمیکنیم،و نه در ردیف مجسمه و نه در ردیف منزهه هستیم،ولی در جای دیگر از منهاج السنه،سخنی دارد که صریحا میگوید: «و قد یراد بالجسم ما یشار إلیه أو ما یری أو ما تقوم به الصفات و یشیر الیه الناس عند الدعاء بأبدیهم و قلوبهم و وجوههم و أعینهم فان أراد بقوله:لیس بجسم هذا المعنی قیل له هذا المعنی الذی قصدت نفیه بهذا اللفظ معنی ثابت بصحیح المنقول و صریح المعقول و أنت لم تقم دلیلا علی نفیه».
آیا این جز تجسیم،چیز دیگری است که بر سریری بنشیند و بالای آسمانها باشد و بر خلق خود مانند یک ملک بنگرد؟ سخن ابن تیمیه در این مورد مستند به حدیثی است که از رسول خدا نقل میکنند و آن اینکه پیامبر فرمود:«...
شایسته بود او نگاهی به نهج البلاغه کند و لا اقل به کتاب توحید صدوق که احادیث را با سند نقل کرده مراجعه کند تا روشن شود موضع اهل بیت علیهم السلام تنزیه خدا از جسم و تمام آثار جسمیت و جسمانیت و مادیت است."