خلاصه ماشینی:
چون موافق بطون و متون تواریخ سلف،خاک قندهار و خطهء هرات و تمامی آن نواحی و صفحات،ضمیمهء ممالک محروسهء ایران و همیشه ولات و حکام آنجاها باج و ساو فراوان و نزل و پیشکش بیکران به خدمت پادشاهان سکندر شأن ایران فرستاده اظهار عبودیت نموده داد بندگی داده بودند و چند سال بود که کامران شاه بد ذات والی هرات به اغوای وزیر پر تزویر خود و متانت و مظاهرت قلعه و مکان و کثرت جمعیت مغرور شده گردن اطاعت و فرمان برداری از ربقه بندگی و خدمتگزاری چاکران خسرو صاحب قران مریخ سطوت،خدیو گیتی ستان بهرام صلابت،وارث ملک سلیمان،جالس او رنگ کیانی، محمد شاه،خلد الله ملکه و سلطانه،پیچیده و قدم عصیان و طغیان پیش کشیده،در مذهب غیرت کریمانه و ملت حمیت خدیوانه تسخیر هرات و تدمیر عصات و تنبیه افغان و تأدیب ترکمان و سایر سرکشان آن حدود و سامان لازم و متحتم گردیده لهذا خدیو کشورگیر با معادل یکصد هزار نفر از نیزه گذاران بهرام صلابت و تیغ زنان کیوان مهابت که فی نفس الامر از ترس سنان جانستانشان قلب در قالب شیر عرین هری میشد،عازم تدمیر کامران بد ذات و افاغنهء هرات شد و خان جلیل الشأن عبد الله خان به مفاد"الشبل یخبر عن الاسد"شیوهء جان نثاری از آباء و اجداد عظمت نهاد خود آموخته و ذخیرهء فدویت از گذشتگان اندوخته،پیوسته چون درخت آزاده به بندگی این آستان راستان نواز ایستاده و شب و روز برای جانفشانی آماده،منطقهء ارادت بر کمر بسته و صبح و شام در کمین فرصت نشسته و چنین خدمتی از خدا به آرزو جسته،از بسکه سر گرم جانفشانی بود به محض خطور این عزم ملوکانه بر خاطر خطیر پادشاه جهانگیر،بدون احضار، سر را قدم ساخته با مساوی یکصد و پنجاه سوارهء دشمن شکر،شرف خاک بوسی خدیو کشور گشا دریافت کرده،خان عظیم الشأن را از این سفر سعادت اثر منظور آن بود که یا جان عزیز را روان در معرکهء نام و ننگ در زیر سم ابرش رخش تک شهریار تا جدار فدا ساخته حقوق عوارف بیدریغ خدیو زمین و زمان را از گردن نفس مظلوم جهول انداخته یا اینکه به مساعدت طالع فرخنده مطالع خسرو عدوبند،جلادتی به جا کرده مشمول مرحمتی به سزا شود.