چکیده:
فلسفه اسلامی از جانب نقادان همواره در معرض نفی هویت مستقل فلسفی قرار گرفته است. در این راستا فلسفه اسلامی یا تفسیر عربی فلسفه یونان توسط مسلمانان شمرده میشود و یا به واسطه قید اسلامی، معادل با علم کلام اسلامی معرفی میگردد. لازم به ذکر است گرچه فلسفه اسلامی موضوع، روش و چارچوب اولیه خود را از فلسفه یونان دریافت کرده است، ولی به جهت بهرهمندی از متون دینی اسلامی دارای ابداعات و نوآوریهایی است که این فلسفه را از فلسفههای غربی متمایز میسازد. البته این بهرهمندی از متون دینی آن را از هویت فلسفی خود خارج نساخته و باعث تبدیل آن به علم کلام نشده است. چرا که این علم به لحاظ موضوع، روش و غایت با علم کلام تفاوت دارد.
نهایت این که فلسفه اسلامی، علمی است که با حفظ چارچوبهای اولیه و اساسی فلسفی از متون دینی در طرح مسائل، ابداع استدلال، رفع شبهات و تایید و داوری بهره برده است.
خلاصه ماشینی:
"IB} اژگان کلیدی {VKفلسفه،کلام،دین،فلسفه اسلامی،استدلالVK} (1)-تاریخ دریافت مقاله:86/10/1؛تاریخ پذیرش:86/11/4 سؤال اصلی این آن است که:آیا فلسفه اسلامی هویتی اصیل و واقعیتیمستقل دارد؟کسانی که هویت فلسفه اسلامی را نفی کردهاند از چند جهت به ایننتیجه رسیدهاند برخی اصولا تقسیمبندی فلسفه را براساس مرزهای دینی یاجغرافیایی ناروا دانسته و گفتهاند همانطور که نمیتوان علوم عقلی نظیرریاضیات یا علوم تجربی مانند فیزیک و شیمی را به اسلامی و غیر اسلامی یاشرقی و غربی تقسیم فلسفه را نیز باید علمی فراتر از مرزهای جغرافیایی وآیینها دانست،علمی که هستی و نفس واقعیت را موضوع خود قرار داده و صرفابا پایبندی به برهان و استدلال عقلی و با صرف نظر از هر پیش فرضی به کاوشدرباره حقیقت میپردازد.
در این خصوص باید توجه داشت آنچه در جهانبینی یونانی،به ویژه جهانارسطویی مطرح بوده،نوعی ضرورت و ازلیت جهان(جهان مادی)بوده که در اینامکان عدم جهان ماده فرض نمیشد و بنابراین،نیازی به آفریننده خالق احساسنمیشد و آنچه در جهان طبیعت،وصف عمده تلقی میشد حرکتی بوده که به دلیلمحال بودن حرکت خود جوش در فلسفه ارسطو نیاز به مبدأ متعال به عنوانمحرک لا یتحرک اثبات میشد،اما مفهوم وابستگی وجودی عالم و امکانعدمپذیری آن چیزی نبوده که با اندیشه ارسطو و جهاننگری غالب یونانیان سازگار باشد و چنانکه پروفسور ایزوتسو1نشان داده،فلاسفه اسلامی و درصدر آنان فارابی بودند که با تأثیرپذیری از اندیشه اسلامی،خلقت و لحاظخداوند به عنوان نور آسمان و زمین و وجودبخش آنها،نخست به اندیشه تفکیکوجود از ماهیت و عارضی دانستن وجود نسبت به ماهیت و در وهله بعد بهتفکیک امکان از ضرورت در وجود دست یافتند،به این جهت بینشی«وجودمحور»که در آن وجود،ملاک و مدار نیاز یا استغناست،مطرح میشود2."