چکیده:
در فلسفهء یونان،موجود یا«آنچه واقعا هست»همراه صورت بود.در واقع موجود،صورت و جوهر غالبا به یک معنا بکار میرفت و میتوان نزد یونانیان از ما بعد الطبیعهء صورت نام برد.متفکران قورن وسطای متقدم-قرون پنجم تا دوازدهم میلادی-با اینکه دربارهء وجود بحث کردند،ولی طریق یونانیان را در پیش گرفتند و وجود را با صورت و جوهر همراه کردند.اینان نیز همانند یونانیان وجود را موضوع فلسفه قرار ندادند و در واقع متکلمانی بودند که دغدغهء اصلیشان خداشناسی و تبیین مبانی و آموزههای ایمانی و تطبیق آنها با مبانی فلسفههء یونان بود.برای بحث جامع دربارهء«وجود»و تمایز آن از «ماهیت»و دور شدن از طریق یونانی هستیشناسی در غرب،باید منتظر ترجمهء آثار ابن سینا به زبان لاتینی در قرن دوازدهم میلادی شد.
خلاصه ماشینی:
"مآب نیز موجود و یا موجودیت همراه است با صورت و جوهر یا ذات؛درحالیکه
(esse) یا موجود (ens) سخن گفتند،اما مدعای ما این است که آنان همانند یونانیان
گفت و این دو نوع را به عنوان دو صورت یعنی idea و eidos ذکر کرد.
نزد او این دو صورت همان ousia است که
idea صورت افلاطونی است که وجود
در ارتباط با این دو نوع صورت میتوان نظر سنکا را دربارهء علل نیز ذکر کرد.
(non-esse) مخلوقات قرار داد و در این راستا وجود را نور و ناموجود را سایه نامید.
به نظر او کتاب مقدس نیز اشاره کرده است که خداوند وجود است؛چنانکه در
البته او قایل است که این صورت همان لوگوس الهی است که محل صور یا
نزد او صورت همان ذات و ذات نیز وجود است.
هست» id quod est) متمایز کرد و موجودیت موجودات را به واسطهء صورت وجودی
این قوام برمبنای صورت است که فعلیت وجودی را باعث میشود.
صورت یا صوری است که وجود متعین موجود-یعنی خود شیء-را شکل میدهد.
برای بودن نیازی به عرض ندارد و همان ذات یا وجود (essentia) است.
نزد او صورت شیء همان وجود مختص به آن شیء است.
صورت سوم،صور موجودات مخلوق و وجود آنها است.
برای آکاردوس صورت همان وجود مخصوص به موجود است.
این سه صورت که سه نوع وجود را مشخص مینمایند،در دو جوهر قرار دارند.
موجودات عالم نوعی ثبات وجودی در نظر گرفت در واقع آکاردوس با ذکر اینکه سنکا
idea را در عقل صانع قرار داده و eidos نیز همان صورت محقق در موجودات این عالم"