چکیده:
یا حجت الاسلام حسن مهاجری شریف یزدی،یکی از مبارزان قدیمی پیرامون تاریخ یک صد ساله اخیر، که در تاریخ 86/2/11 در بنیاد تاریخپژوهی ایران معاصر انجام گرفت.این گفتوگو جنبه دیگری از ابعاد شخصیتی بزرگمرد تاریخ معاصر،امام خمینی(س)را نشان خواد داد.فصلنامه 15 خرداد از کلیه شاگردان،پیرو و مبارزان راه امام خمینی(س)انتظار دارد که با بیان خاطرات ناگفته خود پیرامون این انسان والا اجازه ندهند راه،مرام و آرمانهای وی در لابهلای داعیههای دروغین تاریخنگاری به ظاهر علمی،فراموش گردد و مورد غفلت قرار گیرد.فراموشی امام،فراموشی عزت،کرامت،استقلال و آزادی ملت ایران است.فصلنامه 15 خرداد از حجت الاسلام و المسلمین حسن مهاجری شریف یزدی برای شرکت در این گفتوگو همچنین از مسئولین بنیاد تاریخپژوهی ایران معاصر که اجازه دادند این گفتوگو در فصلنامه انتشار یابد،تشکر میکند.تاریخ این است که دارای قدرت محوری میباشند و براساس این قدرت محوری میتوانند افراد و گروههای جامعه را متحد نگه دارند و در مقابل گروههای مشابه معارض،وحدت جامعه را تضمین کنند. این شخصیتها یا گروهی عمدتا از مرزهای سیاسی هر جامعهای عبور میکنند و بر حیات فرهنگی،بقای سیاسی و تداوم تاریخ ملت خود تأثیر میگذارند؛امام خمینی در تارخی معاصر ایران واجد چنین خصیصهای است.امام شخصیتی است که اگر چه بر هویت جمعی ایران تأثیر مستقیم داشت ولی خود از این هویتها برخوردار نبود.امام ثمره کارکرد اجتماعی مذهب شیعه در طول تاریخ بود. در تاریخنگاری مدرنیته فرد به تنهایی حامل تاریخ نیست بلکه فرد در رابطی با گروه یا پایگاه اجتماعی حامل میباشد؛بنابراین حیات فردی،تاریخ نیست و زندگینامه از نظر غربیها تاریخ به شمار نمیآید.در حالی که در افکار و اندیشههای دینی،چون انسان درون اجتماع اصالت دارد و میتواند به صورت فعال گروه یا گروههای حامل تاریخ را نمایندگی بلکه بازآفرینی کند،زندگی چنین افرادی بخشی از متن تاریخ و حتی تعیین کننده فرآیندهای تاریخ است. با این تفاضیل باید پذیرفت که نوع تاریخنگاری در شرق با تاریخنگاری غربی تفاوتهای بنیادی دارد.در غرب،تاریخ متعلق به گروهها و طبقات اجتماعی برتر و ایدئولوژیهای ساخته دست این طبقات است.در این تاریخ نگاری مردم جایی ندارند،مگر اینکه در ساختار طبقات تأثیرگذار در تاریخ قرار داشته باشند؛ یعنی تاریخنگاری غربی تمایلی به بیان زندگی قشرهای پایین اجتماعی ندارد چرا که جزء طبقات تعیین کننده و حامل تاریخ نیستند.شاید پیدایش گرایش افراطی تاریخنگاری ماتریالیستی و مارکسیستی در غرب،به نوعی تحت تأثیر چنین برداشتی در تاریخ باشد.اما وقتی به شرق خصوصا ادیان توحیدی و به ویژه اسلام میرسیم،نوع تاریخنگاری متفاوت میشود و زندگینامه انسانها-به عنوان حاملان اصلی تاریخ-اهمیت پیدا میکند.راویان این زندگینامهها لزوما وابسته به طبقهای خاص یا گروهها و طبقات حامل تاریخ نیستند و میتوانند مورخانی ساده از دل مردم باشند. در تاریخنگاری اسلامی،سلمان،ابوذر،یاسر،عمار،بلال و سایر مردمان عادی-و بلکه وابسته به طبقات پایین اجتماعی از نظر غربیها-حاملان اصلی تاریخ هستند و لاجرم زندگینامه آنها بخشی از تاریخ است.اما در تاریخ نگاری غربی حاملان تاریخ،خدایان،پهلوانان و آریستوکراسی و الیگارشی متصل به آنها هستند و لاجرم پایگاه طبقاتی آنها متن اصلی تاریخ است. آنچه گفته شد صرفا تذکری بود از باب اینکه چرا در بینش ما،پرداختن به زندگینامه پارهای از شخصیتهای حامل تاریخ،بخشی از تاریخ و ریشههای تاریخی جامعه است.متن حاضر گفتوگویی استمیگویند تاریخ منشأ الهامهای بشری و الهامبخش عمل و الگویهای رفتاری برای ترغیب انسان در حال و آینده است.راست گفتهاند که انسانها برای اشیای باقیمانده از روزگاران گذشته ارج زیادی قایل هستند و بعضی از این اشیا را به نام عتیقه به چه بهای گرانی میخرند و خانه خود را با آن میآرایند و حتی هنرمندان رابه تقلید از آنها وادار میکنند.اما همین انسانها به ندرت از سنتها،آداب،رسوم، عادات و میراص فکری و اجتماعی برجا مانده از گذشته،بهره میگیرند و این سنت را به بهانه قدیمی بودن و کهنه بودن به کناری میاندازند و مدهای فرومایه و پست و بیبنیاد را جایگزین این سنتهای مستحکم اجتماعی میسازند. همه این رفتارها ناشی از فقدان شناخت واقعی تاریخ و نقش آن در زندگی اجتماعی بشر است. یکی از ویژگیهای مهم تارخی هر ملتی،حاملان مستقیم تاریخ آن ملت میباشند.وجه ممیزه حاملان
خلاصه ماشینی:
"خدمت ایشان وجوهات میبردم و فکر میکنم وقتی که این کار را انجام دادم،ایشان فرمودند بدهید به آقای رسولی محلاتی!»ایشان در آن زمان تقریبا مسئول مالی امام بود.
وقتی آقای خویی دستور دادند طلبههایی که میخواهند شهریه و معاش بگیرند باید امتحان بدهند،ایراندوست که من را به خوبی میشناخت و میدانست که مبارز هستم،جلوی دالان مدرسه بروجردی و در حضور طلاب دیگر گفت آقای یزدی زاده!گفتم بفرمایید!گفت اگر تا حالا شکم اطرافیان را پاره میکردیم حالا تصمیم داریم با خنجر شکم مراجع را پاره نماییم!این حرف را گفت و رفت.
وقتی خبر تنظیم این اساسنامه در نجف منتشر شد،همه فهمیدند که کار من است و نقشهها کشیدند که حالا یکی از آنها را عرض میکنم؛پسر جوانی که طلبه مدرسه بروجردی بود و حسین زاده نام داشت.
من با اینکه متولی مدرسه بودم ولی نمیدانستم در اتاق حسین زاده عکس آقای حکیم وجود دارد یا خیر!من به آقای حکیم ارادت داشتم و بعد از این قضیه خدمت امام رفتم و ایشان فرمودند هنوز به سراغ من نیامدهاند؛و بعد از آن ماجرا بود که امام سخنرانی کردند.
*در بین دوستان امام هم برخی اوقات اختلافاتی شکل میگرفت؛علت چه بود؟ *بیشتر مسائل به علت اختلاف سابقه بود،مثلا حسن کروبی با من رفیق بود اما به او میگفتم بابا جان!این تندرویها را نکن!آقای محتشمی به لبنان آمد و به من گفت یک نامه به دست آمده که سفارت به آقا سید محمد روحانی نوشته و نامه را خواند."