چکیده:
تشعب و گوناگونی علوم و فنون در روزگار معاصر سبب گردیده است که ارتباط و
پیوستگی شاخههای دانش بشری کمتر مورد عنایت صاحبنظران قرار گیرد؛البته پیدایش
رشتههای ترکیبی و نیز گسترش فلسفه علم در حقیقت، تلاشی است برای یافتن رشتههای
پیوند و تناسب میان انواع علوم و فنون. مقالهی حاضر درصدد است تا نوعی مفاهمه و
تطبیق میان«شعر»و«فلسفه» برقرار کند و مبانی، روشها و اهداف این دو شاخه مهم دانش
بشر را با یکدیگر بسنجد-هر چند که شعر، پندارگرا، اما فلسفه، واقعبین تلقی
میشود.
خلاصه ماشینی:
شاعر فقط بیان احساسات فردی نمیکند و مطالبی درباره دنیای روزمره نیز نمیگوید بلکه سخن او از سنخ دیگری است؛او میخواهد در ذهن و ضمیر مخاطب خویش نفوذ کند، کلام او در دلها مینشیند و آنها را میشوراند.
اما تفکر شعری ماهیت خاص خود را دارد و گاهی در آن، عدم رعایت قوانین ساده و آشکار منطقی، نه تنها عیب نیست، بلکه حسن نیز محسوب میشود و بر عذویت کلام شاعر میافزاید؛چنان که در شعر زیر، حافظ رندانه دور و تسلسل را ممکن میداند و فلسفه را به بازی میگیرد و مستان خردسوز عشق را مستانهتر میخواهد: «ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش» (حافظ) در حالی که فیلسوفان برای اثبات امتناع دور و تسلسل، برهانها اقامه کردهاند و از خرد کمکها خواستهاند.
شاعر حتی آن گاه نیز که میخواهد تصمیم خود را در انصراف از سرودن شعر به ما بیان کند، باز عواطف ما را برمیانگیزد آدمی را بیاختیار وادار به تحسین میکند: من دگر شعر نخواهم بنویسم که مگس زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است (حافظ) ولی غایت کار فیلسوف وادار ساختن به فکر و اندیشهی منطقی و ایجاد مسأله و گاهی نیز ارائهی راهحل برای معضلات فکری است.
فیلسوف به مدد عقل وارد تحلیل میشود اما شاعر به اشاراتی کوتاه ولی پر مغز بسنده میکند، چون معتقد است که: تلقین درس اهل نظر یک اشارت است کردم اشارتی و مکرر نمیکنم (حافظ) پینوشت: (1)-مهر تابان(یادنامه علامه طباطبایی و مصاحبات تلمیذ و علامه)، ص 301 (2)-المعجم فی معاییر اشعار العجم، شمس الدین محمد بن قیس رازی، ص 52 (3)-همان، ص 50 (4)-هنر و واقعیت، عبدالعلی دستغیب، ص 49 (5)- Comptons Encyclopedia vol.